Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
he is of no service to us
بکار ما نمیخورد
Search result with all words
it is of no use to us
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
Other Matches
this will a for a handle
بکارمن نمیخورد
this will a for a handle
بدرمن نمیخورد
called strick
پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
actuate
بکار انداختن
actuation
بکار اندازی
actuator
بکار اندازنده
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
applicable
<adj.>
بکار بردنی
busy in
دست بکار
busy at
دست بکار
utilizable
<adj.>
بکار بردنی
utilisable
[British]
<adj.>
بکار بردنی
to make use of
بکار بردن
to put in motion
بکار انداختن
commodious
بکار خور
useful
<adj.>
بکار بردنی
serve
بکار رفتن
actuate
بکار انداختن
bleached
بکار رود
to tackle to
بکار چسبیدن
users
بکار برنده
user
بکار برنده
turn to
بکار پرداختن
knowledgeable
وارد بکار
utilizer
بکار برنده
useable
بکار بردنی
bleaches
بکار رود
bleach
بکار رود
handles
بکار بردن
activation
بکار واداری
served
بکار رفتن
serves
بکار رفتن
practical
بکار خور
abusing
بد بکار بردن
abuses
بد بکار بردن
abused
بد بکار بردن
abuse
بد بکار بردن
To put ones shoulder to the wheel.
تن بکار دادن
handle
بکار بردن
wage income
درامدمربوط بکار
call forth
بکار انداختن
misemploy
بد بکار بردن
utilize
بکار زدن
utilising
بکار زدن
utilised
بکار زدن
put forth
بکار بردن
get down to work
بکار پرداختن
usable
<adj.>
بکار بردنی
suitable
<adj.>
بکار بردنی
to put forth
بکار بردن
investiture with an office
برگماری بکار
utilises
بکار زدن
exploits
:بکار انداختن
exploiting
:بکار انداختن
exploit
:بکار انداختن
applied
بکار بردنی
applying
بکار بردن
conspicuious consumption
بکار برده شد
practicals
بکار خور
to come into operation
بکار افتادن
apply
بکار بردن
subornation
اغواء بکار بد
applies
بکار بردن
utilizing
بکار زدن
utilizes
بکار زدن
commits
بکار بردن نیروها
committing
بکار بردن نیروها
committed
بکار بردن نیروها
I put my money to work.
پولم را بکار انداختم
To set to work. To get cracking.
دست بکار شدن
wields
خوب بکار بردن
wielding
خوب بکار بردن
wielded
خوب بکار بردن
wield
خوب بکار بردن
impressment
بکار اجباری گماری
finesse
زیرکی بکار بردن
do up
شروع بکار کردن
serviceability
بکار خوری بدردخوری
first order predicate logic
PROLO بکار می رود
full time
زمان اشتغال بکار
get to work
دست بکار زدن
procrustean
بزور بکار وادارنده
pre engage
از پیش بکار گماشتن
play upon words
جناس بکار بردن
lever watch
شیوه بکار بردن
manoeuver
تدبیر بکار بردن
set to work
دست بکار زدن
set up
اماده بکار استقرار
multilaunching
اغاز بکار چندتایی
to set to work
بکار وا داشتن یا انداختن
parachute
پاراشوت بکار بردن
parachuted
پاراشوت بکار بردن
parachutes
پاراشوت بکار بردن
parachuting
پاراشوت بکار بردن
to begin upon
دست بکار...شدن
to set to
دست بکار شدن
he used violence
زور بکار برد
avocational
وابسته بکار فرعی
dday
اولین روزاغاز بکار
misapply
بیموقع بکار بردن
commit
بکار بردن نیروها
answer
بکار امدن بکاررفتن
busying
دست بکار شلوغ
busies
دست بکار شلوغ
busiest
دست بکار شلوغ
answers
بکار امدن بکاررفتن
busy
دست بکار شلوغ
shoehorns
پاشنه کش بکار بردن
shoehorn
پاشنه کش بکار بردن
to start a motor
موتوری را بکار انداختن
answering
بکار امدن بکاررفتن
busier
دست بکار شلوغ
busied
دست بکار شلوغ
answered
بکار امدن بکاررفتن
operational
قابل بکار انداختن
paillette
فوفهای که درمیناکاری بکار میبرند
sandbagger
کسیکه کیسه شن بکار برد
telescopes
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
mordant
ماده ثبات بکار بردن
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
operate
عمل کردن بکار افتادن
telescope
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
put on
اعمال کردن بکار گماردن
operated
عمل کردن بکار افتادن
operates
عمل کردن بکار افتادن
coppers
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
copper
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
iodism
خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
apostrophes
که درموارد زیر بکار میرود
aminister
تهیه کردن بکار بردن
apostrophe
که درموارد زیر بکار میرود
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
outsmarts
زرنگی بیشتری بکار بردن
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
To act on an advice .
پند و اندرزی را بکار بستن
misspelt
املای غلط بکار بردن
misapply
بطور غلط بکار بردن
neologist
طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
employ
بکار گماشتن استخدام کردن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
بکار گماشتن استخدام کردن
employing
بکار گماشتن استخدام کردن
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
outsmarting
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted
زرنگی بیشتری بکار بردن
misspell
املای غلط بکار بردن
misspelled
املای غلط بکار بردن
misspells
املای غلط بکار بردن
leverage
شیوه بکار بردن اهرم
to keep at it
سخت دست بکار بودن
employs
بکار گماشتن استخدام کردن
outsmart
زرنگی بیشتری بکار بردن
ampersand
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
active participial abjective
اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
fuller's earth
خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
foot pedal switch
سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
studs
زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
accentuation
بکار بردن ایین تکیه صدا
lampron
چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
play a joke
حیله شوخی امیز بکار بردن
lobworm
بزرگ که درماهی گیری بکار میبرند
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
In what sense are you using this word ?
این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
malapropian
کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
lakh
سدهزار در شممردن روییه بکار میرود
occupational therapy
درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
intakes
جای ابگیری نیروی بکار رفته
wick
چیزی که بجای فتیله بکار رود
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
intake
جای ابگیری نیروی بکار رفته
obsoletism
بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
wicks
چیزی که بجای فتیله بکار رود
corrugated cardboard
مقوای محکمی که در بسته بندی بکار می رود
crosse
چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
menorah
شمعدانی که در کشتیهای جنگی یهود بکار میرفته
hands-on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
software mointor
برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
hands on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
polyonging
بکار بردن چند نام برای یک چیز
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
pulsatilla
شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
orthopaedy
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
fucus
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
polyonymy
بکار بردن چند نام برای یک چیز
green corn
ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
baby siphon
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
bay leaf
برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود
blacktop
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
boring tubes
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com