Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to have recourse to a person
بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
Other Matches
to make approaches
وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
escaped
رهایی جستن خلاصی جستن
escapes
رهایی جستن خلاصی جستن
escaping
رهایی جستن خلاصی جستن
escape
رهایی جستن خلاصی جستن
appealed
توسل
appeals
توسل
appeal
توسل
appeal to arbitration
توسل به داوری
recourse
وسیله توسل
threat appeal
توسل به تهدید
fear appeal
توسل به ترس
documentation
توسل بمدارک واسناد
to betake oneself
توسل کردن دست زدن
ara
محراب کلیسا
[در خانه های شخصی برای توسل به خدا]
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
to face any one down
بکسی تشرزدن
to spat at
تف بکسی انداختن
to run across or against
بکسی تاخت
to ride one down
سواره بکسی
to play a trick on any one
بکسی حیله
to give ones heart to a person
دل بکسی دادن
snap a person's nose off
بکسی پریدن
snap a person's head off
بکسی پریدن
drop by
بکسی سر زدن
to play one f.
بکسی ناروزدن
to paddle one's own canoe
کار بکسی نداشتن
bequeath
بکسی واگذار کردن
to give heed to any one
بکسی اعتنایاتوجه کردن
to believe in a person
بکسی ایمان اوردن
to take pity on any one
بکسی رحم کردن
to serve one a trick
بکسی حیله زدن
serve one a trick
بکسی حیله زدن
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
bequeathed
بکسی واگذار کردن
to give one the knee
بکسی تعظیم کردن
to give one the knee
بکسی تواضع کردن
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
to do make or pay obeisance to
بکسی احترام گزاردن
To spit at someone (something).
بکسی (چیزی ) تف کردن
bequeaths
بکسی واگذار کردن
bequeathing
بکسی واگذار کردن
to yearn to
بکسی اشتیاق داشتن
retaliate
عین چیزی را بکسی برگرداندن
derided
بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride
بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides
بکسی خندیدن استهزاء کردن
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
retaliates
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
deriding
بکسی خندیدن استهزاء کردن
heteroplasty
پیوندبافته کسی بکسی دیگر
to pelt some one with stones
سنگ بکسی پرت کردن
retaliated
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to ply any one with drink
باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
to put a slur on any one
لکه بدنامی بکسی چسباندن
retaliating
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
toa the life of a person
سوء قصدنسبت بکسی کردن
to run upon any one
بکسی برخورد یا تصادف کردن
to serve notice on a person
رسما بکسی اخطار کردن
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
to think highliy of any one
نسبت بکسی خوش بین بودن
To look fondly at someone .
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
To give somebody a few days grace .
بکسی چند روز مهلت دادن
to do make or pay obeisance to
بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
favoritism
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
to snap one's nose or head off
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
to serve a legal p on any one
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
to swear tre sonagainstany one
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
prejudice agaiast a person
غرض نسبت بکسی از روی تعصب
outjockey
جستن بر
spring
جستن
overleap
جستن از
jumped
جستن
jumps
جستن
springs
جستن
bounce
پس جستن
bounced
پس جستن
jump
جستن
bounces
پس جستن
It is for your own ears.
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
patent
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patents
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patenting
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to show one out
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
outvie
برتری جستن از
overtop
برتی جستن بر
overtop
برتری جستن از
to get the better of
پیشی جستن بر
purgation
برائت جستن
overrode
برتری جستن بر
to be off the hook
<idiom>
از خطر جستن
to make a pounce
ناگهان جستن
to get the upper hand
پیشی جستن
to gain the upper hand
تفوق جستن
to gain a ccess
تقرب جستن
to give the go by to
پیشی جستن بر
to seek refuge
پناه جستن
to seek shelter
پناه جستن
to find fault with
عیب جستن
to find f.with
عیب جستن از
to come out of the woods
<idiom>
از خطر جستن
to be out of the woods
<idiom>
از خطر جستن
to be over the hump
[American]
<idiom>
از خطر جستن
to be over the worst
<idiom>
از خطر جستن
to carry sword
شمشیر جستن
to keep one's distance
دوری جستن
outguess
سبقت جستن
excel
تفوق جستن بر
transcending
سبقت جستن
hip
جستن پریدن
transcends
سبقت جستن
renouncing
تبری جستن از
renounces
تبری جستن از
renounced
تبری جستن از
renounce
تبری جستن از
overridden
برتری جستن بر
override
برتری جستن بر
overrides
برتری جستن بر
assists
شرکت جستن
transcended
سبقت جستن
transcend
سبقت جستن
excelled
تفوق جستن بر
excelling
تفوق جستن بر
excels
تفوق جستن بر
shoot forth
بالا جستن
shoot out
بالا جستن
shoot-outs
بالا جستن
hips
جستن پریدن
denied
تبری جستن
denies
تبری جستن
deny
تبری جستن
denying
تبری جستن
assisting
شرکت جستن
assisted
شرکت جستن
get the start of
سبقت جستن بر
leaps
جستن دویدن
antecede
برتری جستن
leaped
جستن دویدن
leap
جستن دویدن
best
برتری جستن
outruns
پیشی جستن بر
out act
پیشی جستن از
outrunning
پیشی جستن بر
assist
شرکت جستن
outbalance
پیشی جستن
shoot-out
بالا جستن
forestall
پیش جستن بر
forestalled
پیش جستن بر
forestalls
پیش جستن بر
outrun
پیشی جستن بر
p in favour of a person
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
indian giver
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
finds
جستن تشخیص دادن
to gain a over
برتری یاتفوق جستن بر
out maneuver
تفوق جستن در مانور
find
جستن تشخیص دادن
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
wager of law
تبری جستن با سوگند
pious fraud
حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
to stand in one's light
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
anticipates
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
outstrips
عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripped
عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripping
عقب گذاشتن پیشی جستن از
anticipated
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipate
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
outstrip
عقب گذاشتن پیشی جستن از
anticipating
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
trump
مغلوب ساختن پیشی جستن
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
trumps
مغلوب ساختن پیشی جستن
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
toget the start of one's rival
بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
overjump
بیش از اندازه نیروی خود جستن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to steal a march on any one
بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
scoots
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooting
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
rockets
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketed
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com