English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English Persian
let him go بگذارید برود
Other Matches
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
in with it بگذارید تو
let it remain as it is بگذارید باشد
let it be بگذارید باشد
stet بگذارید باشد
leave it over عجاله بگذارید بماند
be covered کلاه برسر بگذارید
Please keep me posted(informed). لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید )
Let the secretary get on with it . بگذارید منشی کارش را بکند
Put the table down gently. میز زا آهسته زمین بگذارید
Let it take its natural cours. بگذارید کار جریان طبیعی اش را طی کند
Please oblige us by your presence . با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Let me think a moment . بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
to have someone wake you up بگذارید کسی شما را بیدار کند
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
Please put these clocolates aside for me . لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
let it have its swing بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
to book [order] an alarm call بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Could you put a cot in the room? آیا ممکن است یک تختخواب بچه در اتاق بگذارید؟
Could you put an extra bed in the room? آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
let him go برود
print برود
printed برود
prints برود
tell him to go بگویید برود
he was made to go او را وادارکردند برود
he insists on going اصراردارد که برود
it is necessary for him to go باید برود
he is not willing to go نیست برود
he refused to go نخواست برود
squawks در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawked در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk may day در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
squawk mike در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
squawk low در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
he needs must go ناچار باید برود
he refused to go حاضر نشد برود
it is necessary for him to go لازم است برود
he is indisposed to go مایل نیست برود
in order that he may go برای اینکه برود
i made him go او را وادار کردم برود
he durst not go جرات نکرد که برود
he did not d. to go جرات نکرد که برود
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
none but the old shold go کسی مگربزرگان برود
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
Long absent, soon forgotten. <proverb> از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
it is necessary for him to go براو واجب است که برود
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
overland mail پستی که از راه خشکی برود
dare he go? ایا جرات دارد برود
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
humpty dumpty کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
actions که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
Leave this space blank. این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
to ask somebody out از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
return pistol طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
joint دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pub میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com