Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Let me think a moment .
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
Other Matches
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
snapshots
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshot
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
in with it
بگذارید تو
let it remain as it is
بگذارید باشد
let it be
بگذارید باشد
stet
بگذارید باشد
let him go
بگذارید برود
leave it over
عجاله بگذارید بماند
be covered
کلاه برسر بگذارید
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
Please keep me posted(informed).
لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید )
Put the table down gently.
میز زا آهسته زمین بگذارید
to have someone wake you up
بگذارید کسی شما را بیدار کند
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
Please oblige us by your presence .
با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Let it take its natural cours.
بگذارید کار جریان طبیعی اش را طی کند
to book
[order]
an alarm call
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
let it have its swing
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
Please put these clocolates aside for me .
لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
Could you put a cot in the room?
آیا ممکن است یک تختخواب بچه در اتاق بگذارید؟
Could you put an extra bed in the room?
آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
squawk
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk mike
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
squawk low
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید
squawked
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk may day
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
min
دقیقه
minute
: دقیقه
half hour
03 دقیقه
minute
دقیقه
line per minute
خط در دقیقه
From moment to moment . Every minute.
آن به آن ( هر دقیقه )
whipstitch
یک دقیقه
wait a second
یک دقیقه
hour
06 دقیقه
hours
06 دقیقه
watt minute
وات- دقیقه
revolutions per minute
چرخش بر دقیقه
exact sciences
علوم دقیقه
speed of rotation
دور بر دقیقه
rpm
گردش بر دقیقه
ampere minute
امپر- دقیقه
speed of rotation
گردش بر دقیقه
rotational speed
دور بر دقیقه
full-time
09 دقیقه بازی
number of revolutions
دور بر دقیقه
rev
دور بر دقیقه
rpm
چرخش بر دقیقه
mathematics
علوم دقیقه
rpm
گردش در دقیقه
rotational speed
گردش بر دقیقه
number of revolutions
گردش بر دقیقه
rev
گردش بر دقیقه
revs per minute
گردش بر دقیقه
revolutions per minute
گردش بر دقیقه
revolution per minute
دور در دقیقه
quarter hour
پانزده دقیقه
speed of rotation
چرخش بر دقیقه
rotational speed
چرخش بر دقیقه
rate of fire
تعدادتیر در دقیقه
number of revolutions
چرخش بر دقیقه
rev
چرخش بر دقیقه
rpm
دور بر دقیقه
revs per minute
دور بر دقیقه
beats
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
revolutions per minute
دور بر دقیقه
beat
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
revs per minute
چرخش بر دقیقه
wait a minute
یک دقیقه صبر کنید
megacycle
یک میلیون دوردر دقیقه
game misconduct penalty
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
cyclic rate
تعداد تیردر دقیقه
cyclic rate
نواخت تیر در دقیقه
I will be back in 10 minutes.
10 دقیقه دیگر برمیگردم.
subtility
نکته باریک دقیقه
at ten minutes notice
با ده دقیقه اخطار قبلی
rpm
مخفف دور در دقیقه
180 strokes a minute
۱۸۰ ضربه در دقیقه
misconduct penalty
جریمه 01 دقیقه اخراج
it is 0 minutes past four
ده دقیقه از چهار می گذرد
Wait a minute .
یک دقیقه مهلت بده
simultaneous
در یک لحظه
jiffy
یک لحظه
minute
ان لحظه
in two shakes
در یک لحظه
moments
لحظه
jiff
یک لحظه
instant
لحظه
periods
لحظه
stound
لحظه
trice
لحظه
seconds
لحظه
period
لحظه
instants
لحظه
second
لحظه
flash
لحظه
flashed
لحظه
momently
هر لحظه
moment
لحظه
seconded
لحظه
seconding
لحظه
momentarily
یک لحظه
momentarily
لحظه لحظه
flashes
لحظه
Leave this space blank.
این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
minor penalty
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
The train was 10 minutes late.
قطار 10 دقیقه دیر رسید
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
major penalty
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
now
در این لحظه
takeoff
لحظه اغازپرش
chronoscope
لحظه شمار
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
takeoffs
لحظه اغازپرش
instances
لحظه مورد
in an instant
دریک لحظه
nick of time
<idiom>
درآخرین لحظه
instance
لحظه مورد
at the elventh hour
دقیقه نود کاری انجام دادن
Tell him, he needs to wait for a moment.
به او
[مرد]
بگوئید یک دقیقه صبر کند.
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
moments
لحظه گشتاور چرخشی
spots
زمان مختصر لحظه
spot
زمان مختصر لحظه
last-minute hitch
گیریی در لحظه آخر
He entered at that very moment .
درهمان لحظه وارد شد
moment
لحظه گشتاور چرخشی
It was the work of a moment .
کا ریک لحظه بود
anon
چند لحظه بعد
page
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempo
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
paged
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempos
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
pages
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
return pistol
طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
sleep a wink
<idiom>
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
from now on
<idiom>
درست از همین لحظه به بعد
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
zero hour
<idiom>
لحظه دقیق حمله درجنگ
The moment I set eyes on you. ,
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
transient
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
transients
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
half
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
job
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
jobs
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
If you wI'll wait a moment.
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
simultaneous foul
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
pullout
لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
ultimate stress
تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
cps
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
feed
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
maximum
بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum
بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
I just had dinner.
درست چند لحظه قبل شام خوردم
feeds
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
connects
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
line printer
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
line printers
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
connect
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
colds
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
monoprogramming system
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
multi user system
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
one address computer
ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
vectors
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
scroll
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
scrolls
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
block time
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
heading crossing angle
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
modem
مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
editor
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
editors
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
pages
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
paged
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
snapshot
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
serial
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com