Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (12 milliseconds)
English	Persian
To accept responsibility . To take the blame .	بگردن گرفتن
Search result with all words
To take the blame .	تقصیر را بگردن گرفتن
Other Matches
of kin	دست بگردن
lockets	که بگردن میاویزند
locket	که بگردن میاویزند
make somebody take the fall	تقصیر را به بگردن کسی انداختن
To put the blame some one .	تقصیر را بگردن کسی انداختن
chaplet	حلقه گل که بگردن میاویزند تسبیح یا گردن بند
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
seize	گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
acquire	گرفتن
acquiring	گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
accustom	خو گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
acquires	گرفتن
catch	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
get	گرفتن
gets	گرفتن
getting	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
infold	در بر گرفتن
retreat	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
blinds	گرفتن
obturate	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
break out	در گرفتن
ceasing	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
pushing	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to get used to	خو گرفتن [به]
ceases	گرفتن
situates	جا گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
tong	گرفتن
lutes	گل گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
grabbed	گرفتن
unsay	پس گرفتن
grab	گرفتن
wive	زن گرفتن
to shut off	را گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
renovate	از سر گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
situating	جا گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
to take up	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to catch a fly	بل گرفتن
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to break in	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
holds	گرفتن
hold	گرفتن
wed	گرفتن
capture	گرفتن
captures	گرفتن
capturing	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to hunt out	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
to get at	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
situate	جا گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
skims	کف گرفتن از
false grip	گرفتن
nails	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
skim	کف گرفتن از
deglutinate	گرفتن
nailed	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
skim	گرفتن کف
get at	گرفتن
corks	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
catch on	گرفتن
recapture	پس گرفتن
despumate	کف گرفتن از
adeem	پس گرفتن
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
recaptured	پس گرفتن
resume	از سر گرفتن
recaptures	پس گرفتن
cork	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumed	از سر گرفتن
skims	گرفتن کف
acclimatized	خو گرفتن
skimmed	گرفتن کف
receives	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
receive	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
acclimatising	خو گرفتن
nail	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
mist	ابهام مه گرفتن
understate	دست کم گرفتن
acheake	درد گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
understatements	دست کم گرفتن
to enter	دردست گرفتن
wringing	با شکنجه گرفتن
wreaks	انتقام گرفتن
inducted	انرژی گرفتن
admeasure	اندازه گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
inducting	انرژی گرفتن
understatement	دست کم گرفتن
scallop	حلزون گرفتن
induct	انرژی گرفتن
to fall into a habit	عادتی گرفتن
to fall into a habit	خویی گرفتن
minimizing	دست کم گرفتن
understates	دست کم گرفتن
confusion	اشتباهی گرفتن
pinches	نیشگون گرفتن
minimized	دست کم گرفتن
understating	دست کم گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com