English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
commemorate بیادگار نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
Other Matches
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
spare برای یدکی نگاه داشتن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared برای یدکی نگاه داشتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
in rememberbrance of بیادگار
in memoriam بیادگار
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
in memory of blessedmemory بیادگار مرحوم
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glance نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
look نگاه
looked نگاه
looks نگاه
by sight از نگاه
slanted نگاه کج
leers نگاه چپ
leers نگاه کج
view نگاه
glimpse نگاه کم
ganders : نگاه
gander : نگاه
slant نگاه کج
slants نگاه کج
leer نگاه کج
leered نگاه کج
glimpsed نگاه کم
glimpses نگاه کم
leered نگاه چپ
leering نگاه کج
glimpsing نگاه کم
leering نگاه چپ
leer نگاه چپ
regards نگاه
i say نگاه کن
observantion نگاه
gloatingly با نگاه
regard نگاه
regarded نگاه
look here نگاه کن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com