Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English
Persian
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
Other Matches
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
righting
درست صحیح
righted
درست صحیح
right
درست صحیح
correctly
بطور درست و صحیح
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
percentile
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
misstate
درست بیان نردن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
I see.
صحیح ( آها درست است. بله همینطور است )
described
بیان مشخصات کسی یا چیزی
describes
بیان مشخصات کسی یا چیزی
quantified
بیان اثر چیزی با اعداد
describing
بیان مشخصات کسی یا چیزی
describe
بیان مشخصات کسی یا چیزی
quantifies
بیان اثر چیزی با اعداد
disclosure
عمل بیان در باره چیزی
quantifying
بیان اثر چیزی با اعداد
disclosures
عمل بیان در باره چیزی
quantify
بیان اثر چیزی با اعداد
description
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
descriptions
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
That speaks volumes.
<idiom>
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
to make something
چیزی را درست کردن
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
forbid
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbids
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
matter of fact
<idiom>
چیزی واقعا درست باشه
typography
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typographies
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
perfects
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected
ساختن چیزی که کاملا درست است
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
perfecting
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
mail server
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
parameter
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
The facts speak for themselves.
<idiom>
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
On condition that. Provided that.
بشرط آنکه (بشرطی که )
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
Strange to say he was not kI'lled.
عجب آنکه کشته نشد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
beta test
گونه دوم از بررسی هایی که روی نرم افزار انجام میشود پیش از آنکه آماده انتشار شود
monitored
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
pre imaging
تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
paralleled
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleling
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallels
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
good
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
fea
صحیح
authentic
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
corrects
صحیح
indecorous
نا صحیح
all right
صحیح
in order
صحیح
righting
صحیح
correct
صحیح
i see
ها! صحیح !
simon pure
صحیح
right
صحیح
correcting
صحیح
integral
صحیح
righted
صحیح
integer
صحیح
exact
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
exacted
صحیح
exacts
صحیح
authentical
صحیح
true
<adj.>
صحیح
well advised
صحیح
integers
صحیح
valid
صحیح
real
<adj.>
صحیح
proper
صحیح
judiciously
صحیح
accurate
صحیح
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
authentic document
سند صحیح
integral number
عدد صحیح
integer variable
متغیر صحیح
integer
عدد صحیح
genuine tradition
حدیث صحیح
righted
به طور صحیح حق
homozygote
صحیح النسب
considered
با اندیشه صحیح
integers
عدد صحیح
affirmative
صحیح است
eugenic
صحیح النسب
indue order
به ترتیب صحیح
integer number
عدد صحیح
incorrupt
صحیح و بی عیب
right
به طور صحیح حق
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
to be proper for
صحیح بودن
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
exacts
صحیح عین
righting
به طور صحیح حق
drills
روش صحیح
drilled
روش صحیح
drill
روش صحیح
rightly
بطور صحیح
whole number
عدد صحیح
round
عدد صحیح
roundest
عدد صحیح
properly
<adv.>
بطور صحیح
whole numbers
عدد صحیح
exact
صحیح عین
exacted
صحیح عین
okay
صحیح است
justly
<adv.>
بطور صحیح
neatly
<adv.>
بطور صحیح
true complement
مکمل صحیح
the ticket
کار صحیح
true
خالصانه صحیح
safe and sound
صحیح وتندرست
that is right
صحیح است
right you are
صحیح است
proper fraction
کسر صحیح
truest
خالصانه صحیح
truer
خالصانه صحیح
ok
صحیح است
tidily
<adv.>
بطور صحیح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com