Dictiornary-Farsi | بیان با الحان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
intonation	بیان با الحان
intonations	بیان با الحان


Other Matches

plainsong	مناجات با الحان
harmonic motion	الحان مرکب
tuneful	ملیح خوش الحان
counterpoint	صنعت ترکیب الحان
lay	اهنگ ملودی الحان
lays	اهنگ ملودی الحان
legato	ارام ومتناسب با الحان پی در پی
warbler	مرغ خوش الحان چکاوک
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
harmonics	مبحث مطالعه خواص ومختصات اصوات موسیقی مبحث الحان موزون همسازها
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
word choice	بیان
choice of words	بیان
statement	بیان
rhetorically	بیان
expressions	بیان
say so	حق بیان
say-so	حق بیان
say-so	بیان
locutions	بیان
locution	بیان
wording	بیان
exposition	بیان
expositions	بیان
quotation	بیان
quotations	بیان
verbiage [American English]	بیان
expression	بیان
diction	بیان
statements	بیان
interpretations	بیان
explanations	بیان
pronunciation	بیان
wording	بیان
recitations	بیان
diction	بیان
say so	بیان
explication	بیان
explanation	بیان
pronunciations	بیان
dit	بیان
declaration	بیان
declarations	بیان
averment	بیان
experssion	بیان
interpretation	بیان
dite	بیان
recitation	بیان
anticlimax	بیان قهقرایی
frame	بیان کردن
stater	بیان کننده
mouthing	مدخل بیان
mouths	مدخل بیان
anticlimaxes	بیان قهقرایی
expressed	بیان یا شرح
impart	بیان کردن
imparted	بیان کردن
expresses	بیان یا شرح
fluidity	سلاست بیان
fluidity	روانی بیان
liquorice	شیرین بیان
set out	بیان کردن
imparts	بیان کردن
imparting	بیان کردن
expressing	بیان یا شرح
express	بیان یا شرح
mouthed	مدخل بیان
mouth	مدخل بیان
verbalization	بیان کلامی
verbalization	بیان شفاهی
shibboleth	بیان رایج
shibboleths	بیان رایج
account	بیان علت
sweet root	شیرین بیان
paradox	بیان مغایر
paradoxes	بیان مغایر
to set forth	بیان کردن
formulation	بیان ریاضی
voice	بیان کردن
eloquence	علم بیان
set forth	بیان کردن
tell	بیان کردن
says	بیان کردن
say	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
tells	بیان کردن
self-expression	بیان حال
utter	بیان کردن
enunciative	بیان کننده
appositive	عطف بیان
numbers	بیان کیفیت
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
statement	بیان وضعیت
inexpressibility	بیان ناپذیری
freedom of experssion	ازادی بیان
diction	طرز بیان
expessible	قابل بیان
expounder	بیان کننده
dictograph	بیان نگار
expressible	به بیان درامدنی
remark	افهار بیان
remarked	افهار بیان
remarking	افهار بیان
remarks	افهار بیان
declaratory	متضمن بیان
fair spoken	خوش بیان
number	بیان کیفیت
statements	بیان وضعیت
simply stated	به بیان کوتاه
restatements	بیان مجدد
restatement	بیان مجدد
presentment	بیان حضور
said	بیان شده
licorice	شیرین بیان
apposition	عطف بیان
lip	سخن بیان
circumlocutions	بیان غیر مستقیم
bubbling	بیان کردن حباب
bubbles	بیان کردن حباب
bubbled	بیان کردن حباب
expressing	بیان کردن اداکردن
bubble	بیان کردن حباب
circumlocution	بیان غیر مستقیم
word picture	بیان یا شرح روشن
run on	بتفصیل بیان کردن
inenarrable	غیر قابل بیان
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
worded	بالغات بیان کردن
word	بالغات بیان کردن
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
detail	یات را بیان کردن
enigma	رمز بیان مبهم
enigmas	رمز بیان مبهم
rhetorician	اموزگار معانی بیان
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
restated	مجددا بیان کردن
restates	مجددا بیان کردن
restating	مجددا بیان کردن
rhetor	اموزگار معانی بیان
express	بیان کردن اداکردن
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
causal	بیان کننده علت
restate	مجددا بیان کردن
quantified	چندی بیان کردن
expresses	بیان کردن اداکردن
quantifying	چندی بیان کردن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
expressed	بیان کردن اداکردن
quantify	چندی بیان کردن
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
quantifies	چندی بیان کردن
enunciator	بیان کننده اداکننده
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
detailing	یات را بیان کردن
euphuism	بیان مطنطن لفافی
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
misstate	درست بیان نردن
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
sound off	ازادانه بیان کردن
academic freedom	آزادی عمل و بیان
k	نشانه بیان یک هزار
polarity	بیان جهت جریان یک شی
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
riddles	تفسیریا بیان کردن
riddle	تفسیریا بیان کردن
polarities	بیان جهت جریان یک شی
last word	بیان یا رفتار قاطع
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
verbalises	بصورت شفاهی بیان کردن
represent	بیان کردن نشان دادن
represented	بیان کردن نشان دادن
represents	بیان کردن نشان دادن
disclosure	عمل بیان در باره چیزی
quantified	بیان اثر چیزی با اعداد
verbalize	بصورت شفاهی بیان کردن
disclosures	عمل بیان در باره چیزی
rephrases	به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing	به طرز دیگری بیان کردن
verbalising	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing	بصورت شفاهی بیان کردن
algorithmic	بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
enouce	بیان کردن بصراحت گفتن
verbalizes	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized	بصورت شفاهی بیان کردن
quantitatively	بیان شده بر حسب صفات
quantifies	بیان اثر چیزی با اعداد