Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English
Persian
polarities
بیان جهت جریان یک شی
polarity
بیان جهت جریان یک شی
Search result with all words
polarities
بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
polarity
بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است .
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
Other Matches
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
alternators
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
electromagnetism
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
heavy current engineering
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
rhetorically
بیان
quotations
بیان
exposition
بیان
quotation
بیان
expositions
بیان
statement
بیان
expression
بیان
expressions
بیان
averment
بیان
wording
بیان
word choice
بیان
recitation
بیان
recitations
بیان
choice of words
بیان
experssion
بیان
explication
بیان
diction
بیان
pronunciations
بیان
pronunciation
بیان
dit
بیان
dite
بیان
verbiage
[American English]
بیان
wording
بیان
locution
بیان
explanations
بیان
declaration
بیان
locutions
بیان
say-so
حق بیان
statements
بیان
say so
بیان
say so
حق بیان
declarations
بیان
say-so
بیان
interpretation
بیان
interpretations
بیان
diction
بیان
explanation
بیان
lip
سخن بیان
statement
بیان وضعیت
statements
بیان وضعیت
apposition
عطف بیان
voice
بیان کردن
utter
بیان کردن
anticlimaxes
بیان قهقرایی
set out
بیان کردن
self-expression
بیان حال
account
بیان علت
stater
بیان کننده
frame
بیان کردن
formulation
بیان ریاضی
sweet root
شیرین بیان
paradoxes
بیان مغایر
paradox
بیان مغایر
say
بیان کردن
says
بیان کردن
set forth
بیان کردن
anticlimax
بیان قهقرایی
presentment
بیان حضور
eloquence
علم بیان
imparted
بیان کردن
imparting
بیان کردن
imparts
بیان کردن
tell
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
tells
بیان کردن
liquorice
شیرین بیان
licorice
شیرین بیان
restatements
بیان مجدد
inexpressibility
بیان ناپذیری
shibboleth
بیان رایج
expressing
بیان یا شرح
expresses
بیان یا شرح
expressed
بیان یا شرح
express
بیان یا شرح
intonations
بیان با الحان
intonation
بیان با الحان
restatement
بیان مجدد
verbalization
بیان کلامی
verbalization
بیان شفاهی
to set forth
بیان کردن
mouth
مدخل بیان
mouthed
مدخل بیان
shibboleths
بیان رایج
impart
بیان کردن
mouthing
مدخل بیان
mouths
مدخل بیان
fluidity
روانی بیان
fluidity
سلاست بیان
said
بیان شده
enunciative
بیان کننده
expessible
قابل بیان
diction
طرز بیان
remark
افهار بیان
numbers
بیان کیفیت
dictograph
بیان نگار
remarked
افهار بیان
remarking
افهار بیان
remarks
افهار بیان
expounder
بیان کننده
number
بیان کیفیت
simply stated
به بیان کوتاه
freedom of experssion
ازادی بیان
appositive
عطف بیان
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
fair spoken
خوش بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
expressible
به بیان درامدنی
declaratory
متضمن بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
misstate
درست بیان نردن
undermentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
euphuism
بیان مطنطن لفافی
bubbled
بیان کردن حباب
run on
بتفصیل بیان کردن
detailing
یات را بیان کردن
word picture
بیان یا شرح روشن
bubbling
بیان کردن حباب
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
circumlocution
بیان غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
bubbles
بیان کردن حباب
enigmas
رمز بیان مبهم
word
بالغات بیان کردن
worded
بالغات بیان کردن
enigma
رمز بیان مبهم
detail
یات را بیان کردن
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
abovementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
causal
بیان کننده علت
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
k
نشانه بیان یک هزار
inenarrable
غیر قابل بیان
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
sound off
ازادانه بیان کردن
riddles
تفسیریا بیان کردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
expressed
بیان کردن اداکردن
expresses
بیان کردن اداکردن
expressing
بیان کردن اداکردن
last word
بیان یا رفتار قاطع
bubble
بیان کردن حباب
quantifies
چندی بیان کردن
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
rhetorician
اموزگار معانی بیان
restated
مجددا بیان کردن
anticlimactic
مربوط به بیان قهقرایی
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
pomfret cake
کلوچه شیرین بیان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com