Total search result: 301 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
self-expression |
بیان حال |
|
|
Search result with all words |
|
click |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
clicked |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
clicks |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
exponent |
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند |
exponents |
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند |
diction |
بیان |
diction |
طرز بیان |
diction |
عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب |
marker |
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص |
markers |
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص |
negative |
با بیان علامت منفی کنار عدد |
negative |
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است |
negatives |
با بیان علامت منفی کنار عدد |
negatives |
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است |
parity |
سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است |
give |
نسبت دادن به بیان کردن |
gives |
نسبت دادن به بیان کردن |
giving |
نسبت دادن به بیان کردن |
message |
اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند |
messages |
اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند |
remark |
افهار بیان |
remarked |
افهار بیان |
remarking |
افهار بیان |
remarks |
افهار بیان |
poll |
بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه |
polled |
بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه |
polls |
بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه |
number |
بیان کیفیت |
numbers |
بیان کیفیت |
word |
بالغات بیان کردن |
worded |
بالغات بیان کردن |
link |
قوانین بیان ارسال داده روی کانال |
prompt |
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود |
prompted |
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود |
prompts |
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود |
logical |
EEEI استاندارد بیان پروتکل ارسال در سطح اتصال داده |
polarities |
روش بیان اینکه آیا یک نقط ه منبع یا collector الگوهای فلوی مغناطیسی است یا نه |
polarities |
بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است . |
polarities |
بیان جهت جریان یک شی |
polarity |
روش بیان اینکه آیا یک نقط ه منبع یا collector الگوهای فلوی مغناطیسی است یا نه |
polarity |
بیان اینکه نقط های منبع یا collector جریان الکتریکی است . |
polarity |
بیان جهت جریان یک شی |
physical |
توان و رسانه ارسال سیگنال را بیان میکند |
language |
بصورت لسانی بیان کردن |
languages |
بصورت لسانی بیان کردن |
layer |
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند |
layers |
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند |
handshake |
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت |
handshakes |
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت |
character |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
characters |
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود |
title |
میله افقی در بالای یک پنجره که نام آن برنامه یا پنجره را بیان میکند |
titles |
میله افقی در بالای یک پنجره که نام آن برنامه یا پنجره را بیان میکند |
cancel |
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود |
cancelling |
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود |
cancels |
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود |
carrier |
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی |
carriers |
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی |
typographies |
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی |
typography |
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی |
overlay |
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است |
overlaying |
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است |
overlays |
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است |
hit |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
hits |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
hitting |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
digit |
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است |
digits |
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است |
power |
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است |
power |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
powered |
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است |
powered |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
powering |
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است |
powering |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
powers |
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است |
powers |
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود. |
statement |
بیان |
statement |
بیان وضعیت |
statement |
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن |
statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
statements |
بیان |
statements |
بیان وضعیت |
statements |
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن |
statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
apposition |
عطف بیان |
warn |
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر. |
warned |
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر. |
warns |
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر. |
authenticate |
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است |
authenticated |
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است |
authenticates |
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است |
authenticating |
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است |
specifies |
بیان واضح آنچه نیاز است |
specify |
بیان واضح آنچه نیاز است |
specifying |
بیان واضح آنچه نیاز است |
invite |
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است |
invited |
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است |
invites |
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است |
name |
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین |
names |
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین |
Other Matches |
|
to speak [things indicating something] |
بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند] |
negative true logic |
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد |
rhetoric |
علم معانی بیان معانی بیان |
experssion |
بیان |
locutions |
بیان |
locution |
بیان |
dite |
بیان |
dit |
بیان |
declaration |
بیان |
explication |
بیان |
recitations |
بیان |
recitation |
بیان |
quotation |
بیان |
quotations |
بیان |
expression |
بیان |
expressions |
بیان |
pronunciation |
بیان |
wording |
بیان |
pronunciations |
بیان |
rhetorically |
بیان |
expositions |
بیان |
diction |
بیان |
verbiage [American English] |
بیان |
explanation |
بیان |
explanations |
بیان |
say-so |
بیان |
say-so |
حق بیان |
say so |
بیان |
say so |
حق بیان |
wording |
بیان |
interpretation |
بیان |
exposition |
بیان |
declarations |
بیان |
choice of words |
بیان |
word choice |
بیان |
interpretations |
بیان |
averment |
بیان |
shibboleth |
بیان رایج |
shibboleths |
بیان رایج |
intonations |
بیان با الحان |
expressible |
به بیان درامدنی |
appositive |
عطف بیان |
termed <adj.> <past-p.> |
بیان شده |
stated <adj.> <past-p.> |
بیان شده |
named <adj.> <past-p.> |
بیان شده |
mentioned <adj.> <past-p.> |
بیان شده |
freedom of experssion |
ازادی بیان |
licorice |
شیرین بیان |
paradox |
بیان مغایر |
account |
بیان علت |
expressing |
بیان یا شرح |
paradoxes |
بیان مغایر |
expresses |
بیان یا شرح |
liquorice |
شیرین بیان |
expressed |
بیان یا شرح |
express |
بیان یا شرح |
inexpressibility |
بیان ناپذیری |
says |
بیان کردن |
say |
بیان کردن |
expessible |
قابل بیان |
eloquence |
علم بیان |
expounder |
بیان کننده |
fair spoken |
خوش بیان |
said |
بیان شده |
set forth |
بیان کردن |
fluidity |
سلاست بیان |
frame |
بیان کردن |
enunciative |
بیان کننده |
tells |
بیان کردن |
mouthing |
مدخل بیان |
telling-off |
بیان کردن |
verbalization |
بیان شفاهی |
fluidity |
روانی بیان |
formulation |
بیان ریاضی |
to set forth |
بیان کردن |
declaratory |
متضمن بیان |
mouths |
مدخل بیان |
mouthed |
مدخل بیان |
mouth |
مدخل بیان |
dictograph |
بیان نگار |
sweet root |
شیرین بیان |
stater |
بیان کننده |
presentment |
بیان حضور |
intonation |
بیان با الحان |
imparting |
بیان کردن |
anticlimaxes |
بیان قهقرایی |
restatements |
بیان مجدد |
set out |
بیان کردن |
imparted |
بیان کردن |
impart |
بیان کردن |
simply stated |
به بیان کوتاه |
restatement |
بیان مجدد |
imparts |
بیان کردن |
verbalization |
بیان کلامی |
anticlimax |
بیان قهقرایی |
tell |
بیان کردن |
utter |
بیان کردن |
voice |
بیان کردن |
lip |
سخن بیان |
academic freedom |
آزادی عمل و بیان |
detailing |
یات را بیان کردن |
riddle |
تفسیریا بیان کردن |
anticlimactic |
مربوط به بیان قهقرایی |
bubbles |
بیان کردن حباب |
causal |
بیان کننده علت |
riddles |
تفسیریا بیان کردن |
euphuism |
بیان مطنطن لفافی |
quantifying |
چندی بیان کردن |
quantify |
چندی بیان کردن |
quantifies |
چندی بیان کردن |
quantified |
چندی بیان کردن |
bubbled |
بیان کردن حباب |
restate |
مجددا بیان کردن |
restated |
مجددا بیان کردن |
restating |
مجددا بیان کردن |
enunciator |
بیان کننده اداکننده |
anticlimaxes |
بیان قهقرایی نمودن |
inexpressible |
نا گفتنی غیرقابل بیان |
rhetoricians |
اموزگار معانی بیان |
rhetorician |
اموزگار معانی بیان |
restates |
مجددا بیان کردن |
detail |
یات را بیان کردن |
enigma |
رمز بیان مبهم |
enigmas |
رمز بیان مبهم |
circumlocution |
بیان غیر مستقیم |
circumlocutions |
بیان غیر مستقیم |
bubbling |
بیان کردن حباب |
bubble |
بیان کردن حباب |
anticlimax |
بیان قهقرایی نمودن |
rhetor |
اموزگار معانی بیان |
smooth tongued |
خوش بیان چاپلوس |
last word |
بیان یا رفتار قاطع |
express |
بیان کردن اداکردن |
expressed |
بیان کردن اداکردن |
expresses |
بیان کردن اداکردن |
expressing |
بیان کردن اداکردن |
sound off |
ازادانه بیان کردن |
k |
نشانه بیان یک هزار |
afore-mentioned <adj.> |
بیان شده در بالا |
aforementioned <adj.> |
بیان شده در بالا |
undermentioned <adj.> |
بیان شده در پایین |
misstate |
درست بیان نردن |
run on |
بتفصیل بیان کردن |
obiter dictum |
بیان ضمنی و تصادفی |
pomfret cake |
کلوچه شیرین بیان |
sound off <idiom> |
عقاید را بیان کردن |
come out with <idiom> |
بیان کردن ،گفتن |
below-mentioned <adj.> |
بیان شده در پایین |
mentioned below [often postpos.] <adj.> |
بیان شده در پایین |
abovementioned <adj.> |
بیان شده در بالا |
above-mentioned <adj.> |
بیان شده در بالا |
above-quoted <adj.> |
بیان شده در بالا |
word picture |
بیان یا شرح روشن |
inenarrable |
غیر قابل بیان |
apodictic |
شامل یا مستلزم بیان حقیقت |
quantitative |
بیان شده بر حسب صفات |
uncoveranted |
مشمول بیان نشده غیرقراردادی |
to set out |
بیان کردن شرح دادن |
apodeictic |
شامل یا مستلزم بیان حقیقت |
quantifying |
بیان اثر چیزی با اعداد |
verbalising |
بصورت شفاهی بیان کردن |
verbalize |
بصورت شفاهی بیان کردن |
verbalized |
بصورت شفاهی بیان کردن |
verbalizes |
بصورت شفاهی بیان کردن |
verbalizing |
بصورت شفاهی بیان کردن |
algorithmic |
بیان شده با استفاده از الگوریتم ها |
quantified |
بیان اثر چیزی با اعداد |
wordless |
غیرقابل بیان با لغات خاموش |
quantifies |
بیان اثر چیزی با اعداد |
quantify |
بیان اثر چیزی با اعداد |
antiphrasis |
بیان مطلبی به معنی مخالف ان |
reword |
باواژههای دیگری بیان کردن |
poker face |
دارای قیافهی عاری از بیان |
represented |
بیان کردن نشان دادن |
rephrases |
به طرز دیگری بیان کردن |
disclosures |
عمل بیان در باره چیزی |
describe |
بیان مشخصات کسی یا چیزی |
described |
بیان مشخصات کسی یا چیزی |
describes |
بیان مشخصات کسی یا چیزی |
describing |
بیان مشخصات کسی یا چیزی |
disclosure |
عمل بیان در باره چیزی |
to put it in a nutshell |
در چند کلمه بیان شود |
represent |
بیان کردن نشان دادن |
quantitatively |
بیان شده بر حسب صفات |
synopsize |
بصورت مجمل بیان کردن |
enouce |
بیان کردن بصراحت گفتن |
formulate |
بیان داشتن بزبان ریاضی |
rephrasing |
به طرز دیگری بیان کردن |
rephrase |
به طرز دیگری بیان کردن |
attribute |
متغیر بیان کننده شکل |
attributes |
متغیر بیان کننده شکل |
attributing |
متغیر بیان کننده شکل |
rephrased |
به طرز دیگری بیان کردن |
represents |
بیان کردن نشان دادن |
verbalises |
بصورت شفاهی بیان کردن |
distinguish |
بیان اختلاف بین دو موضوع |
ineffably |
بطوریکه نتوان بیان کرد |
formulated |
بیان داشتن بزبان ریاضی |
formulates |
بیان داشتن بزبان ریاضی |
formulating |
بیان داشتن بزبان ریاضی |