Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (13 milliseconds)
English
Persian
formulation
بیان ریاضی
Search result with all words
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
operator
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operators
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
precedence
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
formulate
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulated
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulates
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulating
بیان داشتن بزبان ریاضی
integer
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
integers
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
crunch
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunched
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunches
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
mathematical notation
نشانه گذاری ریاضی
[ریاضی]
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
mathematical logic
منطق ریاضی
[ریاضی]
von neuman morgensterm utility index
شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
statement
بیان
dite
بیان
statements
بیان
declaration
بیان
diction
بیان
verbiage
[American English]
بیان
explanations
بیان
explanation
بیان
interpretations
بیان
interpretation
بیان
averment
بیان
declarations
بیان
dit
بیان
wording
بیان
expositions
بیان
say-so
بیان
say-so
حق بیان
say so
بیان
exposition
بیان
say so
حق بیان
experssion
بیان
expressions
بیان
locution
بیان
locutions
بیان
rhetorically
بیان
quotation
بیان
quotations
بیان
expression
بیان
explication
بیان
word choice
بیان
choice of words
بیان
pronunciation
بیان
wording
بیان
recitations
بیان
pronunciations
بیان
diction
بیان
recitation
بیان
paradox
بیان مغایر
paradoxes
بیان مغایر
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
mouthing
مدخل بیان
said
بیان شده
intonation
بیان با الحان
intonations
بیان با الحان
freedom of experssion
ازادی بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
impart
بیان کردن
mouthed
مدخل بیان
imparted
بیان کردن
numbers
بیان کیفیت
number
بیان کیفیت
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
remarks
افهار بیان
remarking
افهار بیان
remarked
افهار بیان
remark
افهار بیان
eloquence
علم بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
mouths
مدخل بیان
expressed
بیان یا شرح
anticlimax
بیان قهقرایی
expresses
بیان یا شرح
expressing
بیان یا شرح
enunciative
بیان کننده
lip
سخن بیان
anticlimaxes
بیان قهقرایی
appositive
عطف بیان
dictograph
بیان نگار
express
بیان یا شرح
restatements
بیان مجدد
restatement
بیان مجدد
fair spoken
خوش بیان
fluidity
روانی بیان
expressible
به بیان درامدنی
fluidity
سلاست بیان
expounder
بیان کننده
liquorice
شیرین بیان
expessible
قابل بیان
diction
طرز بیان
shibboleths
بیان رایج
shibboleth
بیان رایج
declaratory
متضمن بیان
presentment
بیان حضور
say
بیان کردن
says
بیان کردن
statement
بیان وضعیت
voice
بیان کردن
utter
بیان کردن
stater
بیان کننده
to set forth
بیان کردن
statements
بیان وضعیت
apposition
عطف بیان
sweet root
شیرین بیان
telling-off
بیان کردن
tell
بیان کردن
tells
بیان کردن
frame
بیان کردن
account
بیان علت
set forth
بیان کردن
self-expression
بیان حال
set out
بیان کردن
verbalization
بیان شفاهی
verbalization
بیان کلامی
imparts
بیان کردن
licorice
شیرین بیان
imparting
بیان کردن
simply stated
به بیان کوتاه
mouth
مدخل بیان
riddles
تفسیریا بیان کردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
quantifies
چندی بیان کردن
quantified
چندی بیان کردن
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
academic freedom
آزادی عمل و بیان
anticlimactic
مربوط به بیان قهقرایی
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
rhetorician
اموزگار معانی بیان
quantify
چندی بیان کردن
bubbling
بیان کردن حباب
bubbles
بیان کردن حباب
restated
مجددا بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
rhetoricians
اموزگار معانی بیان
detailing
یات را بیان کردن
restate
مجددا بیان کردن
detail
یات را بیان کردن
enigmas
رمز بیان مبهم
circumlocution
بیان غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
causal
بیان کننده علت
bubble
بیان کردن حباب
bubbled
بیان کردن حباب
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
restating
مجددا بیان کردن
quantifying
چندی بیان کردن
enigma
رمز بیان مبهم
word
بالغات بیان کردن
pomfret cake
کلوچه شیرین بیان
last word
بیان یا رفتار قاطع
k
نشانه بیان یک هزار
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
abovementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
worded
بالغات بیان کردن
word picture
بیان یا شرح روشن
polarities
بیان جهت جریان یک شی
polarity
بیان جهت جریان یک شی
sound off
ازادانه بیان کردن
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
run on
بتفصیل بیان کردن
rhetor
اموزگار معانی بیان
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
misstate
درست بیان نردن
enunciator
بیان کننده اداکننده
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
expresses
بیان کردن اداکردن
expressed
بیان کردن اداکردن
express
بیان کردن اداکردن
undermentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
inenarrable
غیر قابل بیان
expressing
بیان کردن اداکردن
euphuism
بیان مطنطن لفافی
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
antiphrasis
بیان مطلبی به معنی مخالف ان
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
languages
بصورت لسانی بیان کردن
language
بصورت لسانی بیان کردن
verbalises
بصورت شفاهی بیان کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
distinguishes
بیان اختلاف بین دو موضوع
distinguish
بیان اختلاف بین دو موضوع
gives
نسبت دادن به بیان کردن
verbalising
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
بصورت شفاهی بیان کردن
to put it in a nutshell
در چند کلمه بیان شود
poker face
دارای قیافهی عاری از بیان
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
quantified
بیان اثر چیزی با اعداد
quantifies
بیان اثر چیزی با اعداد
quantify
بیان اثر چیزی با اعداد
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
wordless
غیرقابل بیان با لغات خاموش
uncoveranted
مشمول بیان نشده غیرقراردادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com