Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (13 milliseconds)
English
Persian
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
abovementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
Search result with all words
orientated
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان ساده برخی مشکلات را میدهد
problem
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problems
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
user
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive true logic
یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
choice of words
بیان
declarations
بیان
word choice
بیان
statements
بیان
say so
حق بیان
statement
بیان
say so
بیان
say-so
حق بیان
quotation
بیان
wording
بیان
quotations
بیان
averment
بیان
exposition
بیان
expositions
بیان
verbiage
[American English]
بیان
diction
بیان
expressions
بیان
expression
بیان
say-so
بیان
explication
بیان
recitation
بیان
dit
بیان
dite
بیان
diction
بیان
explanation
بیان
explanations
بیان
experssion
بیان
pronunciations
بیان
locutions
بیان
locution
بیان
pronunciation
بیان
rhetorically
بیان
declaration
بیان
wording
بیان
interpretations
بیان
recitations
بیان
interpretation
بیان
restatement
بیان مجدد
intonations
بیان با الحان
restatements
بیان مجدد
tells
بیان کردن
intonation
بیان با الحان
stater
بیان کننده
lip
سخن بیان
said
بیان شده
verbalization
بیان کلامی
verbalization
بیان شفاهی
tell
بیان کردن
statement
بیان وضعیت
imparting
بیان کردن
imparted
بیان کردن
impart
بیان کردن
expressed
بیان یا شرح
to set forth
بیان کردن
apposition
عطف بیان
licorice
شیرین بیان
sweet root
شیرین بیان
anticlimaxes
بیان قهقرایی
statements
بیان وضعیت
anticlimax
بیان قهقرایی
imparts
بیان کردن
eloquence
علم بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
utter
بیان کردن
shibboleth
بیان رایج
shibboleths
بیان رایج
self-expression
بیان حال
liquorice
شیرین بیان
paradoxes
بیان مغایر
mouth
مدخل بیان
mouthed
مدخل بیان
mouths
مدخل بیان
voice
بیان کردن
account
بیان علت
paradox
بیان مغایر
express
بیان یا شرح
expresses
بیان یا شرح
expressing
بیان یا شرح
set out
بیان کردن
fluidity
سلاست بیان
set forth
بیان کردن
fluidity
روانی بیان
frame
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
formulation
بیان ریاضی
says
بیان کردن
say
بیان کردن
presentment
بیان حضور
mouthing
مدخل بیان
freedom of experssion
ازادی بیان
remark
افهار بیان
appositive
عطف بیان
fair spoken
خوش بیان
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
expessible
قابل بیان
remarked
افهار بیان
declaratory
متضمن بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
remarks
افهار بیان
dictograph
بیان نگار
numbers
بیان کیفیت
number
بیان کیفیت
expressible
به بیان درامدنی
enunciative
بیان کننده
remarking
افهار بیان
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
simply stated
به بیان کوتاه
expounder
بیان کننده
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
diction
طرز بیان
restate
مجددا بیان کردن
rhetorician
اموزگار معانی بیان
rhetoricians
اموزگار معانی بیان
run on
بتفصیل بیان کردن
bubbles
بیان کردن حباب
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
bubbling
بیان کردن حباب
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
k
نشانه بیان یک هزار
quantifying
چندی بیان کردن
causal
بیان کننده علت
restating
مجددا بیان کردن
express
بیان کردن اداکردن
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
expressed
بیان کردن اداکردن
word picture
بیان یا شرح روشن
bubbled
بیان کردن حباب
restated
مجددا بیان کردن
riddles
تفسیریا بیان کردن
bubble
بیان کردن حباب
inenarrable
غیر قابل بیان
expresses
بیان کردن اداکردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
pomfret cake
کلوچه شیرین بیان
expressing
بیان کردن اداکردن
restates
مجددا بیان کردن
last word
بیان یا رفتار قاطع
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
detail
یات را بیان کردن
detailing
یات را بیان کردن
enigmas
رمز بیان مبهم
inexpressible
نا گفتنی غیرقابل بیان
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
euphuism
بیان مطنطن لفافی
misstate
درست بیان نردن
enunciator
بیان کننده اداکننده
anticlimactic
مربوط به بیان قهقرایی
enigma
رمز بیان مبهم
polarity
بیان جهت جریان یک شی
quantified
چندی بیان کردن
academic freedom
آزادی عمل و بیان
quantify
چندی بیان کردن
worded
بالغات بیان کردن
word
بالغات بیان کردن
sound off
ازادانه بیان کردن
rhetor
اموزگار معانی بیان
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
polarities
بیان جهت جریان یک شی
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
circumlocution
بیان غیر مستقیم
quantifies
چندی بیان کردن
undermentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
give
نسبت دادن به بیان کردن
four freedoms
ازادی در نطق و بیان عقیده
disclosure
عمل بیان در باره چیزی
giving
نسبت دادن به بیان کردن
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
languages
بصورت لسانی بیان کردن
disclosures
عمل بیان در باره چیزی
distinguish
بیان اختلاف بین دو موضوع
language
بصورت لسانی بیان کردن
distinguishes
بیان اختلاف بین دو موضوع
quantitative
بیان شده بر حسب صفات
quantitatively
بیان شده بر حسب صفات
quantify
بیان اثر چیزی با اعداد
formulating
بیان داشتن بزبان ریاضی
formulates
بیان داشتن بزبان ریاضی
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
verbalizing
بصورت شفاهی بیان کردن
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
algorithmic
بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
formulated
بیان داشتن بزبان ریاضی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com