Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
circumlocution
بیان غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
Search result with all words
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
Other Matches
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
upstanding
مستقیم
levelled
مستقیم
straightish
مستقیم
level
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
right
مستقیم
straight line
مستقیم
righted
مستقیم
straight line
خط مستقیم
firsthand
مستقیم
directed
مستقیم
directs
مستقیم
straightest
مستقیم
on line
مستقیم
straight
مستقیم
righting
مستقیم
straighter
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
levels
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
bee line
خط مستقیم
beeline
خط مستقیم
leveled
مستقیم
attributive
مستقیم
first-hand
مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
directness
مستقیم بودن
direct processing
پردازش مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
highroad
صراط مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
straight
قسمت مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
as the crow files
بخط مستقیم
backstair
غیر مستقیم
dressings
مستقیم کنی
dressing
مستقیم کنی
close supervision
نظارت مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
d.c
جریان مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
direct damage
ضرر مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
intuitions
درک مستقیم
intuition
درک مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct support
کمک مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
straight line
بخط مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
rectiliner
مستقیم الخط
random access
دستیابی مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
direct current
جریان مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
sideway
غیر مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
through call
مکالمه مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
on line help
کمک مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
highroads
صراط مستقیم
straight position
فرم مستقیم
indirect
غیر مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
straight edge
لبه مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
airlines
خط مستقیم هوایی
positive relation
رابطه مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
parry
سد کردن دفاع مستقیم
fires
شوت محکم و مستقیم
direct addressing
ادرس دهی مستقیم
parries
سد کردن دفاع مستقیم
parried
سد کردن دفاع مستقیم
direct addressing
نشان دهی مستقیم
direct access method
روش دستیابی مستقیم
fired
شوت محکم و مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct quota tion
نقل قول مستقیم
direct absorption process
فرایند جذب مستقیم
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
jabbed
ضربه سریع مستقیم
d.c. motor
موتور جریان مستقیم
d.c c. motor
موتور جریان مستقیم
direct current
جریان برق مستقیم
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
bilinear
وابسته بدو خط مستقیم
bilinear
دارای دوخط مستقیم
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
devious
غیر مستقیم منحرف
amitosis
تقسیم مستقیم یاخته
ambages
راهای غیر مستقیم
stiffer
مستقیم چوب شده
d.c. receiver
رادیوی جریان مستقیم
jabs
ضربه سریع مستقیم
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
fire
شوت محکم و مستقیم
intuitively
بوسیله درک مستقیم
oblique
غیر مستقیم منحرف
jab
ضربه سریع مستقیم
direct oration
گفته یا قول مستقیم
point blank
روبه نشان مستقیم
direct memory access
دستیابی مستقیم به حافظه
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
detour behavior
رفتار غیر مستقیم
deferred address
یک آدرس غیر مستقیم
jabbing
ضربه سریع مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
directs
: مستقیم معطوف داشتن
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
excise
مالیات غیر مستقیم
indirect object
مفعول غیر مستقیم
straihting machine
دستگاه مستقیم کنی
dressing device
دستگاه مستقیم کنی
dma
انتقال مستقیم به حافظه
manages
مستقیم یا تحت کنترل
managed
مستقیم یا تحت کنترل
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
direct casting
ریخته گری مستقیم
directed
: مستقیم معطوف داشتن
chute
مسیر مستقیم مسابقه
chutes
مسیر مستقیم مسابقه
direct
: مستقیم معطوف داشتن
intuitional
ناشی از درک مستقیم
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
indirect methods
روشهای غیر مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com