Dictiornary-Farsi | بیان قهقرایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
anticlimax	بیان قهقرایی
anticlimaxes	بیان قهقرایی


Search result with all words

anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
Other Matches

aback	قهقرایی
retrogressive	قهقرایی
pernicious trend	روند قهقرایی
throwbacks	سیر قهقرایی
throwback	سیر قهقرایی
reflux	سیر قهقرایی فروکشی
retrogression	پس روی حرکت قهقرایی
backward notion	حرکت قهقرایی یا وارونه
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
statements	بیان
interpretations	بیان
statement	بیان
pronunciations	بیان
pronunciation	بیان
averment	بیان
quotation	بیان
wording	بیان
explanations	بیان
explanation	بیان
expressions	بیان
say so	حق بیان
verbiage [American English]	بیان
choice of words	بیان
word choice	بیان
expression	بیان
diction	بیان
interpretation	بیان
declarations	بیان
declaration	بیان
say-so	بیان
say-so	حق بیان
say so	بیان
quotations	بیان
wording	بیان
locution	بیان
exposition	بیان
rhetorically	بیان
expositions	بیان
dit	بیان
dite	بیان
recitations	بیان
recitation	بیان
locutions	بیان
diction	بیان
experssion	بیان
explication	بیان
paradoxes	بیان مغایر
dictograph	بیان نگار
restatement	بیان مجدد
expessible	قابل بیان
enunciative	بیان کننده
fluidity	سلاست بیان
paradox	بیان مغایر
liquorice	شیرین بیان
expressing	بیان یا شرح
telling-off	بیان کردن
appositive	عطف بیان
declaratory	متضمن بیان
lip	سخن بیان
voice	بیان کردن
utter	بیان کردن
shibboleth	بیان رایج
shibboleths	بیان رایج
expounder	بیان کننده
expressible	به بیان درامدنی
say	بیان کردن
tells	بیان کردن
says	بیان کردن
verbalization	بیان کلامی
tell	بیان کردن
verbalization	بیان شفاهی
imparts	بیان کردن
to set forth	بیان کردن
eloquence	علم بیان
sweet root	شیرین بیان
imparted	بیان کردن
stater	بیان کننده
impart	بیان کردن
set forth	بیان کردن
presentment	بیان حضور
self-expression	بیان حال
mouths	مدخل بیان
fair spoken	خوش بیان
imparting	بیان کردن
fluidity	روانی بیان
freedom of experssion	ازادی بیان
mouthing	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouth	مدخل بیان
inexpressibility	بیان ناپذیری
restatements	بیان مجدد
formulation	بیان ریاضی
licorice	شیرین بیان
account	بیان علت
frame	بیان کردن
set out	بیان کردن
numbers	بیان کیفیت
intonation	بیان با الحان
apposition	عطف بیان
said	بیان شده
simply stated	به بیان کوتاه
remark	افهار بیان
remarked	افهار بیان
statements	بیان وضعیت
remarking	افهار بیان
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
remarks	افهار بیان
number	بیان کیفیت
statement	بیان وضعیت
intonations	بیان با الحان
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
expressed	بیان یا شرح
diction	طرز بیان
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
express	بیان یا شرح
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
expresses	بیان یا شرح
detail	یات را بیان کردن
enigma	رمز بیان مبهم
enigmas	رمز بیان مبهم
detailing	یات را بیان کردن
run on	بتفصیل بیان کردن
polarities	بیان جهت جریان یک شی
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
misstate	درست بیان نردن
polarity	بیان جهت جریان یک شی
rhetor	اموزگار معانی بیان
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
circumlocution	بیان غیر مستقیم
circumlocutions	بیان غیر مستقیم
word picture	بیان یا شرح روشن
sound off	ازادانه بیان کردن
quantifies	چندی بیان کردن
quantified	چندی بیان کردن
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
restate	مجددا بیان کردن
restates	مجددا بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
bubbling	بیان کردن حباب
bubbles	بیان کردن حباب
bubbled	بیان کردن حباب
bubble	بیان کردن حباب
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
quantifying	چندی بیان کردن
rhetorician	اموزگار معانی بیان
restating	مجددا بیان کردن
expressing	بیان کردن اداکردن
euphuism	بیان مطنطن لفافی
causal	بیان کننده علت
inenarrable	غیر قابل بیان
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
word	بالغات بیان کردن
enunciator	بیان کننده اداکننده
expresses	بیان کردن اداکردن
expressed	بیان کردن اداکردن
academic freedom	آزادی عمل و بیان
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
express	بیان کردن اداکردن
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
worded	بالغات بیان کردن
restated	مجددا بیان کردن
k	نشانه بیان یک هزار
riddles	تفسیریا بیان کردن
riddle	تفسیریا بیان کردن
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
last word	بیان یا رفتار قاطع
verbalised	بصورت شفاهی بیان کردن
attribute	متغیر بیان کننده شکل
describe	بیان مشخصات کسی یا چیزی
algorithmic	بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
attributing	متغیر بیان کننده شکل
apodictic	شامل یا مستلزم بیان حقیقت
verbalises	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing	بصورت شفاهی بیان کردن
antiphrasis	بیان مطلبی به معنی مخالف ان
apodeictic	شامل یا مستلزم بیان حقیقت
quantified	بیان اثر چیزی با اعداد
gives	نسبت دادن به بیان کردن
described	بیان مشخصات کسی یا چیزی
represents	بیان کردن نشان دادن
quantitatively	بیان شده بر حسب صفات
quantitative	بیان شده بر حسب صفات
four freedoms	ازادی در نطق و بیان عقیده
represent	بیان کردن نشان دادن