Dictiornary-Farsi | بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
merism	بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف


Other Matches

antiphrasis	بیان مطلبی به معنی مخالف ان
To speake in great detail.	مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
apophasis	افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
irish bull	بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
ignoratio elenchi	سفسطه منطقی که عبارت است از رد بیان یا افهار مخالف بابیان خود
comparator	دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر
implies	مطلبی را رساندن
imply	مطلبی را رساندن
thematic	مطلبی مقالهای
intimate	مطلبی را رساندن
intimated	مطلبی را رساندن
intimates	مطلبی را رساندن
intimating	مطلبی را رساندن
implying	مطلبی را رساندن
to pierce a mystery	بکنه مطلبی پی بردن
to inquire into a matter	مطلبی را باز جویی
To do justice to something.	حق مطلبی را ادا کردن
To bring up a topic . To introduce a subject .	مطلبی راعنوان کردن
to smack of something <idiom>	مطلبی را رساندن [اصطلاح مجازی]
throw in	مطلبی بر صحبت کسی افزودن
To drum something into someones head .	مطلبی را به گوش کسی خواندن
to e. into a matter	مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
mental reservation	خود داری از ذکر مطلبی
To bring something to someones ears .	مطلبی را به گوش کسی رساندن
Vote (write) against a proposallll.	بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
to grind a person in a subject	مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To know it backwards.	مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
To spell something out for some one .To drive it home to someone .	مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
To give it straight from the shoulder.	مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
slurred	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
shrugging	بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged	بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrug	بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
slur	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs	مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight	صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
It was inappropriate to make such a remark .	مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
declamatory	مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
why i think i can	هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
nuncupation	افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
non commital	از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
issue of fact	نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
fallacy of composition	استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
post script	مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
To weight up the pros and cons of something .	مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
contrary to	مخالف
irreconcilable	مخالف
contrariant	مخالف
contrary	مخالف
dissident	مخالف
contradiction	مخالف
out of keeping	مخالف
resistent	مخالف
foes	مخالف
dissenting	مخالف
contradictive	مخالف
controvertist	مخالف
foe	مخالف
contra	مخالف
contradictory	مخالف
oppugner	مخالف
dissidents	مخالف
oppositive	مخالف
gyaku	مخالف
repugnant	مخالف
at outs	مخالف
at d.	مخالف
dissidence	مخالف
antipodal	مخالف
anie	مخالف
gainsayer	مخالف
with	مخالف
oppugnant	مخالف
conversing	مخالف
opposit	مخالف
contradictions	مخالف
by the ears	مخالف
hostile	مخالف
converse	مخالف
non content	مخالف
conversed	مخالف
converses	مخالف
gainst	مخالف
conflicting	مخالف
antagonists	مخالف
adversaries	مخالف
antagonist	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
aliens	مخالف
averse	مخالف
adversary	مخالف
adverse	مخالف
inadvisable	مخالف
unfavorable	مخالف
opponent	مخالف
opponents	مخالف
alien	مخالف
against	مخالف
no	منفی مخالف
reversed	شکستنی مخالف
reverse	شکستنی مخالف
illegal	مخالف قانون
antitrust	مخالف تشکیل
reverses	شکستنی مخالف
con	رای مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
conned	رای مخالف
antislavery	مخالف بردگی
contradicted	مخالف بودن با
reversing	شکستنی مخالف
antagonizing	مخالف کردن
contradicts	مخالف بودن با
antagonised	مخالف کردن
contradict	مخالف بودن با
antagonises	مخالف کردن
conflictive	مغایر مخالف
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
bucking voltage	ولتاژ مخالف
antagonized	مخالف کردن
vice versa	در جهت مخالف
contra flow	جهت مخالف
antagonizes	مخالف کردن
conning	رای مخالف
cons	رای مخالف
diverse	مختلف مخالف
vetoing	رای مخالف
aversely	بطور مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
countering	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
counter	درجهت مخالف
antagonist	عضله مخالف
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
dissented	رای مخالف
dissents	رای مخالف
opponent	طرف مخالف
dissenting	مخالف معاند
vetoes	رای مخالف
vetoed	رای مخالف
adversely	بطور مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
antipathy	احساس مخالف
antipapal	مخالف پاپ
antimonaechical	مخالف سلطنت
clashing	برخوردکننده مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
anti	مخالف علیه
crosswind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
against nature	مخالف طبیعت
veto	رای مخالف
opponents	طرف مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
to be in the opposition	مخالف بودن
the a party	طرف مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
dissenters	مخالف ناراضی
standpat	مخالف تغییر
reluctate	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
prevailing wind	باد مخالف
overthwart	بالحن مخالف
overthwart	بطور مخالف
oppositely	بطور مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
ill humored	مخالف ترشرو
windbound	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
against the stream <adv.>	مخالف جریان
against the current <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
at odds <idiom>	مخالف بودن
The opposition parties .	احزاب مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
head wind	باد مخالف
dissentient	مخالف معاند
counterview	عقیده مخالف
counter ion	یون مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
divert action	عملیات مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
contrary to the law	مخالف قانون