Dictiornary-Farsi | بیان مطنطن لفافی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
euphuism	بیان مطنطن لفافی


Other Matches

tumid	مطنطن
mouth filling	مطنطن
bombastic	مطنطن
fustain	مطنطن
stilted speech	مطنطن گویی
tumescent	پراب وتاب مطنطن
verbiage	لفافی
rhetorical	لفافی
fustian	لفافی
wordiness	لفافی
verbalized	لفافی کردن
verbalizing	لفافی کردن
pack annealing	التهاب لفافی
verbalize	لفافی کردن
verbalised	لفافی کردن
verbalises	لفافی کردن
verbalising	لفافی کردن
interleaving	پخش لفافی
verbalizes	لفافی کردن
interlining	استر لفافی
rhetoric	فصاحت و بلاغت لفافی
pack annealing furnace	کوره التهاب لفافی
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
ranten	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
expression	بیان
quotations	بیان
expressions	بیان
declarations	بیان
declaration	بیان
quotation	بیان
wording	بیان
pronunciations	بیان
explanation	بیان
pronunciation	بیان
statements	بیان
explanations	بیان
statement	بیان
interpretations	بیان
interpretation	بیان
recitation	بیان
wording	بیان
word choice	بیان
choice of words	بیان
averment	بیان
explication	بیان
experssion	بیان
exposition	بیان
expositions	بیان
dite	بیان
dit	بیان
diction	بیان
diction	بیان
say so	بیان
say-so	حق بیان
say-so	بیان
verbiage [American English]	بیان
recitations	بیان
say so	حق بیان
locution	بیان
locutions	بیان
rhetorically	بیان
say	بیان کردن
shibboleths	بیان رایج
utter	بیان کردن
verbalization	بیان کلامی
paradox	بیان مغایر
liquorice	شیرین بیان
shibboleth	بیان رایج
says	بیان کردن
voice	بیان کردن
self-expression	بیان حال
account	بیان علت
verbalization	بیان شفاهی
mouth	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
mouths	مدخل بیان
inexpressibility	بیان ناپذیری
fluidity	روانی بیان
fluidity	سلاست بیان
freedom of experssion	ازادی بیان
fair spoken	خوش بیان
expressible	به بیان درامدنی
restatement	بیان مجدد
restatements	بیان مجدد
expounder	بیان کننده
expessible	قابل بیان
enunciative	بیان کننده
lip	سخن بیان
dictograph	بیان نگار
formulation	بیان ریاضی
licorice	شیرین بیان
frame	بیان کردن
to set forth	بیان کردن
eloquence	علم بیان
sweet root	شیرین بیان
stater	بیان کننده
set out	بیان کردن
appositive	عطف بیان
anticlimax	بیان قهقرایی
anticlimaxes	بیان قهقرایی
tells	بیان کردن
set forth	بیان کردن
impart	بیان کردن
imparted	بیان کردن
imparting	بیان کردن
imparts	بیان کردن
tell	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
presentment	بیان حضور
declaratory	متضمن بیان
remark	افهار بیان
statement	بیان وضعیت
simply stated	به بیان کوتاه
remarked	افهار بیان
numbers	بیان کیفیت
paradoxes	بیان مغایر
number	بیان کیفیت
remarks	افهار بیان
remarking	افهار بیان
said	بیان شده
intonation	بیان با الحان
intonations	بیان با الحان
statements	بیان وضعیت
express	بیان یا شرح
expressing	بیان یا شرح
diction	طرز بیان
expressed	بیان یا شرح
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
apposition	عطف بیان
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
expresses	بیان یا شرح
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
sound off	ازادانه بیان کردن
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
restate	مجددا بیان کردن
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
inenarrable	غیر قابل بیان
rhetorician	اموزگار معانی بیان
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
word picture	بیان یا شرح روشن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
polarities	بیان جهت جریان یک شی
restates	مجددا بیان کردن
restating	مجددا بیان کردن
run on	بتفصیل بیان کردن
k	نشانه بیان یک هزار
last word	بیان یا رفتار قاطع
quantified	چندی بیان کردن
quantifies	چندی بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
quantifying	چندی بیان کردن
bubble	بیان کردن حباب
bubbles	بیان کردن حباب
bubbling	بیان کردن حباب
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
restated	مجددا بیان کردن
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
bubbled	بیان کردن حباب
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
polarity	بیان جهت جریان یک شی
rhetor	اموزگار معانی بیان
misstate	درست بیان نردن
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
worded	بالغات بیان کردن
causal	بیان کننده علت
word	بالغات بیان کردن
expresses	بیان کردن اداکردن
expressed	بیان کردن اداکردن
express	بیان کردن اداکردن
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
riddles	تفسیریا بیان کردن
riddle	تفسیریا بیان کردن
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
enunciator	بیان کننده اداکننده
expressing	بیان کردن اداکردن
enigmas	رمز بیان مبهم
circumlocutions	بیان غیر مستقیم
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
enigma	رمز بیان مبهم
detailing	یات را بیان کردن
detail	یات را بیان کردن
circumlocution	بیان غیر مستقیم