Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
express
بیان کردن اداکردن
expressed
بیان کردن اداکردن
expresses
بیان کردن اداکردن
expressing
بیان کردن اداکردن
Other Matches
acquitting
برطرف کردن اداکردن
acquits
برطرف کردن اداکردن
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
utter
اداکردن
enouce
اداکردن
uttered
اداکردن
utters
اداکردن
palatalize
از سق اداکردن
innuendoes
اداکردن کنایه
impact
با شدت اداکردن
innuendos
اداکردن کنایه
impacts
با شدت اداکردن
innuendo
اداکردن کنایه
sputters
باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputter
باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputtered
باخشم اداکردن بیرون انداختن
formulate
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulating
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulates
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulated
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
labialize
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
to pour out abusive words
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
tells
بیان کردن
says
بیان کردن
frame
بیان کردن
utter
بیان کردن
say
بیان کردن
voice
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
tell
بیان کردن
imparts
بیان کردن
set forth
بیان کردن
to set forth
بیان کردن
set out
بیان کردن
imparting
بیان کردن
impart
بیان کردن
imparted
بیان کردن
restated
مجددا بیان کردن
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
quantified
چندی بیان کردن
quantifying
چندی بیان کردن
restating
مجددا بیان کردن
detailing
یات را بیان کردن
detail
یات را بیان کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
sound off
ازادانه بیان کردن
restate
مجددا بیان کردن
bubble
بیان کردن حباب
word
بالغات بیان کردن
quantify
چندی بیان کردن
bubbled
بیان کردن حباب
run on
بتفصیل بیان کردن
bubbling
بیان کردن حباب
worded
بالغات بیان کردن
riddles
تفسیریا بیان کردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
bubbles
بیان کردن حباب
quantifies
چندی بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
pronounces
رسما بیان کردن ادا کردن
pronounce
رسما بیان کردن ادا کردن
verbalises
بصورت شفاهی بیان کردن
represented
بیان کردن نشان دادن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
to set out
بیان کردن شرح دادن
represent
بیان کردن نشان دادن
give
نسبت دادن به بیان کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
represents
بیان کردن نشان دادن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
verbalizing
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
بصورت شفاهی بیان کردن
synopsize
بصورت مجمل بیان کردن
languages
بصورت لسانی بیان کردن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
verbalized
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising
بصورت شفاهی بیان کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
verbalised
بصورت شفاهی بیان کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
language
بصورت لسانی بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
sneering
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneer
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
To speake in great detail.
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
caveatemptor
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quotes
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote
نقل بیان کردن نشان نقل قول
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
exposition
بیان
wording
بیان
expositions
بیان
choice of words
بیان
word choice
بیان
wording
بیان
averment
بیان
verbiage
[American English]
بیان
diction
بیان
quotation
بیان
diction
بیان
explication
بیان
experssion
بیان
locutions
بیان
statement
بیان
quotations
بیان
pronunciation
بیان
dit
بیان
dite
بیان
pronunciations
بیان
statements
بیان
locution
بیان
declaration
بیان
rhetorically
بیان
expressions
بیان
explanation
بیان
interpretations
بیان
interpretation
بیان
recitation
بیان
recitations
بیان
say-so
بیان
declarations
بیان
say so
بیان
say-so
حق بیان
say so
حق بیان
explanations
بیان
expression
بیان
remarking
افهار بیان
expressible
به بیان درامدنی
simply stated
به بیان کوتاه
fair spoken
خوش بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
shibboleth
بیان رایج
eloquence
علم بیان
stater
بیان کننده
anticlimax
بیان قهقرایی
fluidity
سلاست بیان
expessible
قابل بیان
diction
طرز بیان
anticlimaxes
بیان قهقرایی
presentment
بیان حضور
expounder
بیان کننده
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
licorice
شیرین بیان
shibboleths
بیان رایج
mouthing
مدخل بیان
mouths
مدخل بیان
restatements
بیان مجدد
restatement
بیان مجدد
self-expression
بیان حال
declaratory
متضمن بیان
apposition
عطف بیان
fluidity
روانی بیان
mouthed
مدخل بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
remarks
افهار بیان
statement
بیان وضعیت
remarked
افهار بیان
remark
افهار بیان
freedom of experssion
ازادی بیان
statements
بیان وضعیت
mouth
مدخل بیان
account
بیان علت
number
بیان کیفیت
expressed
بیان یا شرح
expresses
بیان یا شرح
paradoxes
بیان مغایر
liquorice
شیرین بیان
paradox
بیان مغایر
numbers
بیان کیفیت
verbalization
بیان کلامی
expressing
بیان یا شرح
said
بیان شده
enunciative
بیان کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com