English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
Other Matches
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set forth بیان کردن
set out بیان کردن
utter بیان کردن
tells بیان کردن
telling-off بیان کردن
tell بیان کردن
imparts بیان کردن
imparting بیان کردن
to set forth بیان کردن
says بیان کردن
frame بیان کردن
imparted بیان کردن
say بیان کردن
voice بیان کردن
impart بیان کردن
declare افهار کردن گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declaring افهار کردن گفتن
declares افهار کردن گفتن
word بالغات بیان کردن
restated مجددا بیان کردن
bubbles بیان کردن حباب
expressed بیان کردن اداکردن
detail یات را بیان کردن
expresses بیان کردن اداکردن
restate مجددا بیان کردن
expressing بیان کردن اداکردن
express بیان کردن اداکردن
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
restating مجددا بیان کردن
run on بتفصیل بیان کردن
riddles تفسیریا بیان کردن
bubbling بیان کردن حباب
quantifying چندی بیان کردن
bubbled بیان کردن حباب
riddle تفسیریا بیان کردن
quantify چندی بیان کردن
bubble بیان کردن حباب
quantified چندی بیان کردن
worded بالغات بیان کردن
detailing یات را بیان کردن
sound off ازادانه بیان کردن
quantifies چندی بیان کردن
restates مجددا بیان کردن
pronounces رسما بیان کردن ادا کردن
pronounce رسما بیان کردن ادا کردن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
represents بیان کردن نشان دادن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
languages بصورت لسانی بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
synopsize بصورت مجمل بیان کردن
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
represent بیان کردن نشان دادن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
verbalised بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
language بصورت لسانی بیان کردن
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
to set out بیان کردن شرح دادن
represented بیان کردن نشان دادن
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneered پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunted دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunt دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak volumes [for] کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
to talk in a whisper بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
alphabetize به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quote نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes نقل بیان کردن نشان نقل قول
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
get out گفتن
relates گفتن
mouthed گفتن
bubbling گفتن
bubble گفتن
mouth گفتن
let out <idiom> گفتن
let (someone) know <idiom> گفتن
tells گفتن
telling-off گفتن
utter گفتن
tell گفتن
uttered گفتن
say گفتن
iteration گفتن
utters گفتن
saith گفتن
bubbles گفتن
bubbled گفتن
mouthing گفتن
says گفتن
rehearses گفتن
utterance گفتن
rehearsing گفتن
relate گفتن
to tell a story گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com