Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
Other Matches
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
frontward
جلوی
feont
جلوی
former
جلوی
sincipital
واقع در جلوی سر
forward
جلوی گستاخ
at the fore
در جلوی کشتی
fore
جلوی قایق
fore
جلوی درجلو
in the way
جلوی راه
prior
پیشین جلوی
forwarded
جلوی گستاخ
before my very eyes
جلوی چشمهایم
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
prowords
کلمات جلوی جملات
head sail
بادبان جلوی دکل
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward area
منطقه جلوی رزم
foresheets
فضای جلوی قایق
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
bow
قسمت جلوی قایق
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
anticum
جرز جلوی معبد
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
cambers
انحنای جلوی اسکی
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
camber
انحنای جلوی اسکی
decks
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
deck
سکوی جلوی تانک
bows
قسمت جلوی قایق
bowing
قسمت جلوی قایق
bowed
قسمت جلوی قایق
afterleech
بادبان جلوی قایق
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com