Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (7 milliseconds)
English
Persian
infructuous
بیحاصل بیهوده
Other Matches
infecund
بیحاصل
unproductive
بیحاصل
leans
کم سود بیحاصل
leaned
کم سود بیحاصل
lean
کم سود بیحاصل
ungainly
بیحاصل بدون سود
idles
بیهوده
idlest
بیهوده
idled
بیهوده
idle
بیهوده
in vain
بیهوده
rodomontade
بیهوده
to no purpose
بیهوده
unfruitful
بیهوده
futility
بیهوده گی
purposelessly
بیهوده
driftless
بیهوده
bootless
بیهوده
ineffectual
بیهوده
kibosh
بیهوده
unavailing
بیهوده
pointless
بیهوده
thankless
بیهوده
purposeless
بیهوده
ineffectively
بیهوده
of no issue
بیهوده
uselessly
بیهوده
trashy
بیهوده
dulling
بیهوده
vain
بیهوده
jejune
بیهوده
wastes
بیهوده
waste
بیهوده
futile
بیهوده
ineffective
بیهوده
duller
بیهوده
dulled
بیهوده
dullest
بیهوده
dull
بیهوده
non-starters
بیهوده
dulls
بیهوده
non-starter
بیهوده
trashier
بیهوده
trashiest
بیهوده
ineffectually
بطور بیهوده
frustrated
باطل بیهوده
farces
کار بیهوده
inutile
بیهوده نامناسب
wild-goose chase
تلاش بیهوده
wild goose chase
تلاش بیهوده
claver
گفتار بیهوده
hooey
بیهوده مزخرف
idle talk
سخن بیهوده
he speaks to the purpose
بیهوده نمیگوید
havers
بیهوده چرند
futilely
بطور بیهوده
ineffectual struggle
کوشش بیهوده
fribble
کار بیهوده
flash in the pan
کوشش بیهوده
false pride
غرور بیهوده
inert society
جامعه بیهوده
lostlabour
کوشش بیهوده
an absurd notion
خیال بیهوده
dead pull
کوشش بیهوده
dead lift
کوشش بیهوده
an abortive attempt
کوشش بیهوده
farce
کار بیهوده
babbled
سخن بیهوده
vaporing
سخن بیهوده
tautologic
بیهوده تکرار کن
blethering
بیهوده گفتن
blether
بیهوده گفتن
blethered
بیهوده گفتن
to dally
بیهوده گذرانیدن
to go on
بیهوده مگو
fillips
چیز بیهوده
fillip
چیز بیهوده
babble
سخن بیهوده
wasteful expenditures
مخارج بیهوده
ranten
بیهوده گویی
blethers
بیهوده گفتن
mockery
زحمت بیهوده
ranting
بیهوده گویی
babbles
سخن بیهوده
unproductive consumption
مصرف بیهوده
ranted
بیهوده گویی
rant
بیهوده گویی
without result
بی نتیجه بیهوده
wild-goose chases
تلاش بیهوده
rants
بیهوده گویی
moons
بیهوده وقت گذراندن
inanity
بیهودگی کار بیهوده
to milk the ram
کوشش بیهوده کردن
to lop a bout
بیهوده وقت گذراندن
jauk
بیهوده وقت گذراندن
to muck a bout
بیهوده وقت گذراندن
quiddle
بیهوده وقت گذرانیدن
to beat the air
کوشش بیهوده کردن
to break butterfly on wheel
کوشش بیهوده کردن
to break butterfly on wheel
بیهوده صرف نیروکردن
to loaf a way one's time
بیهوده وقت گذراندن
boondoggle
[American English]
وقت بیهوده گذرانی
dawdling
بیهوده وقت گذراندن
dawdles
بیهوده وقت گذراندن
small talk
حرف بیهوده زدن
vain
مغرورانه بطور بیهوده
moon
بیهوده وقت گذراندن
piddle
کار بیهوده کردن
fiddles
کار بیهوده کردن
fiddled
کار بیهوده کردن
fiddle
کار بیهوده کردن
loaf
وقت را بیهوده گذراندن
piddles
کار بیهوده کردن
delusion
پندار بیهوده وهم
jive
کلمات بیهوده واحمقانه
frivolous
پوچ بیهوده وبیمعنی
delusions
پندار بیهوده وهم
jived
کلمات بیهوده واحمقانه
dillydally
بیهوده وقت گذراندن
dawdler
بیهوده وقت گذران
impracticable
غیر عملی بیهوده
frivol
کار بیهوده کردن
absurdly
بطور بیهوده و مزخرف
jives
کلمات بیهوده واحمقانه
jiving
کلمات بیهوده واحمقانه
dawdle
بیهوده وقت گذراندن
dawdled
بیهوده وقت گذراندن
piddled
کار بیهوده کردن
inanely
بطور پوچ یا بی معنی بیهوده
to be a dead duck
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
to plough the sand
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough sands
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to p at or in an occpation
بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
to loiter a way one's time
وقت خود را بیهوده گذرانیدن
piffle
من من کردن حرف بیهوده زدن
nugacity
چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
snoozing
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozes
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snooze
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
to saunter through life
عمر را بیهوده وبا ولگردی گذرانیدن
hypochondria
اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
cannon fodder
[soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]
خوراک توپ
[سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
Recycle Bin
نشانهای روی صفحه نمایش ویندوزکه مانند محل نگهداری کاغذهای بیهوده است
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
garbage in garbage out
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
gigo
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
wastes
حرام کردن بیهوده تلف کردن
run through
<idiom>
اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
waste
حرام کردن بیهوده تلف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com