English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
Other Matches
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
wayworn خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
overweary زیاده خسته کردن خسته شدن
Mondays دوشنبه
Monday دوشنبه
on monday at latest منتهی تا دوشنبه
on monday روز دوشنبه
nrxt monday دوشنبه اینده
Dushanbe شهر دوشنبه
I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday . از دوشنبه لب به غذانزده ام
nrxt monday دوشنبه این هفته
torpid بیحال
pococurante بیحال
languishing eyes یا بیحال
passives بیحال
passive بیحال
insensate بیحال
lethargic بیحال
plough monday نخستین دوشنبه پس از خاج شویان
to slack off کم زوریا بیحال دن
unco-ordinated بیحال کنترلازدستداده
languish بیحال شدن
languished بیحال شدن
languishing بیحال شدن
languishes بیحال شدن
slow coach ادم بیحال یا کودن
sweltered از گرما بیحال شدن
swelter از گرما بیحال شدن
swelters از گرما بیحال شدن
supine تاق باز بیحال
Sunday یکشنبه
Sundays یکشنبه
lord's day یکشنبه
dirst d. یکشنبه
Sabbath یکشنبه
On Sunday night. شب یکشنبه
Sundays یکشنبه را گذراندن
last sunday یکشنبه گذشته
Sunday Schools مدرسهی یکشنبه
Sunday School مدرسهی یکشنبه
Sunday یکشنبه را گذراندن
Sundays مربوط به یکشنبه تعطیل
Sunday مربوط به یکشنبه تعطیل
the loard's day روز خداوند یکشنبه
last sunday همین یکشنبه که گذشت
quinquagesima sunday یکشنبه پیش ازلنت
quinquagesima یکشنبه پیش ازلنت
by از بواسطه
through بواسطه
for بواسطه
they fought with courage از =بواسطه
by of بواسطه
frae بواسطه
because of بواسطه
in d.of بواسطه
in right of his wife بواسطه
on account of بواسطه
from بواسطه
through بواسطه سرتاسر
out of در خارج بواسطه
out-of- در خارج بواسطه
for the sake of money بواسطه پول
it is because بواسطه انست که
thru بخاطر بواسطه
low sunday اولین یکشنبه بعد از عید پاک
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
passion sunday یکشنبه دوم پیش ازعیدرستاخیزمسیح یا عیدفصح
dominical وابسته به روز خداوند یعنی یکشنبه
photobiotic زنده بواسطه نور
chemotherapy درمان بواسطه موادشیمیایی
ipso jure بواسطه خود قانون
ipso facto بواسطه خود عمل
seaworn ساییده بواسطه دریا
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
sabbatarian مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
emprosthotonos پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
ipso facto بواسطه ماهیت خود فعل
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to blunder away بواسطه سوء اداره تلف کردن
taeniasis بدی مزاج بواسطه کرم کدو
the veaael was neaped کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
to invalid a soldier home سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
mithridatism مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
idleness بیکاری
idless بیکاری
sloth بیکاری
inoccupation بیکاری
unemployment بیکاری
vacations بیکاری
vacation بیکاری
idly به بیکاری
disguised unemployment بیکاری نامرئی
structural unemployment بیکاری ساختاری
technological unemployment بیکاری فنی
disguised unemployment بیکاری پنهان
In ones spare time . دروقت بیکاری
an off day روز بیکاری
rate of unemployment نرخ بیکاری
down time زمان بیکاری
cyclical unemployment بیکاری دورانی
structural unemployment بیکاری بنیادی
cyclical unemployment بیکاری ادواری
chronic unemployment بیکاری مزمن
frictional unemployment بیکاری اصطکاکی
unemployment rate نرخ بیکاری
off hours ساعات بیکاری
latency زمان بیکاری
seasonal unemployment بیکاری فصلی
mass unemployment بیکاری انبوه
unemployment insurance بیمه بیکاری
jobless وابسته به بیکاری
intellectual unemployment بیکاری تحصیلکرده ها
voluntary unemployment بیکاری ارادی
marginal unemployment بیکاری نهائی
residual unemployment بیکاری باقیمانده
idle hours ساعتهای بیکاری
hidden unemployment بیکاری پنهان
unemployment inflation dilemma معمای بیکاری
to freshen rope جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
natural unemployment rate نرخ بیکاری طبیعی
involuntary unemployment بیکاری غیر ارادی
inactively از روی بیکاری بطورغیرفعال
kief بنگ کیف بیکاری
quantity of leisure مقدار ساعات بیکاری
idlesse بیکاری تنبلی بطالت
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
dole حق بیمه ایام بیکاری
unemployment fund صندوق تامین بیکاری
idleness بیکاری تنبلی بطالت
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
lay off فصل کم کاری دوره بیکاری
unemployment benefit کمک دریافتی در دوران بیکاری
idle time دوره فترت زمان بیکاری
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
inflationary gap بیکاری مطلقا" وجودنداشته باشد
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
trade off between inflation and رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
jaded خسته
washed out خسته
wearying خسته
jadish خسته
weary خسته
careworn <adj.> دل خسته
wind broken خسته
outworn خسته
blown خسته
played out خسته
wearied خسته
tiring خسته
wearies خسته
washed-out خسته
spent خسته
tiredly خسته
whacked خسته
footworn خسته
tire خسته
tires خسته
exhausted خسته
aweary خسته
tired خسته
ennuied خسته
phillips curve شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
tired of writing خسته از نوشتن
pest house خسته خانه
played out <idiom> خسته ،از پا درآمده
zonked کاملا خسته
blah خسته کننده
way worn خسته سفر
uninteresting خسته کننده
to knock up خسته شدن
to do up خسته کردن
wearing خسته کننده
prosish خسته کننده
pesthouse خسته خانه
weed out <idiom> خسته شدن از
run ragged <idiom> خسته شدن
way worn خسته راه
weariful خسته کننده
dead alive خسته کننده
overstrain خسته کردن
monotonous خسته کننده
harass خسته کردن
overworks خود را خسته
fag خسته کردن
overworking خود را خسته
fags خسته کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com