Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
to hatch out
[egg]
بیرون آمدن جوجه
[از تخم]
Other Matches
get off
<idiom>
پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
hatch
تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatched
تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatches
تخم دادن جوجه بیرون امدن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
egg tooth
نوک جوجه ازتخم درنیامده که با ان پوست تخم راشکسته بیرون میاید
brooded
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
broods
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brood
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
The climate of Europe desnt suit me.
حال آمدن ( بهوش آمدن )
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
broods
جوجه
squab
جوجه
chick
جوجه
brood
جوجه
cygnet
جوجه قو
cygnets
جوجه قو
squealer
جوجه
birds
جوجه
bird
جوجه
brooded
جوجه
cockerel
جوجه خروس
budding poet
جوجه شاعر
dovelet
جوجه کبوتر
incubation
جوجه کشی
chicken feed
غذای جوجه
nestlings
جوجه اشیانه
rooster
جوجه خروس
roosters
جوجه خروس
nestling
جوجه اشیانه
gosling
جوجه غاز
hatch
جوجه گیر ی
falconet
جوجه باز
hatched
جوجه گیر ی
hatcher
جوجه گیر
hatches
جوجه گیر ی
cockerels
جوجه خروس
peachick
جوجه طاووس
flapper
جوجه اردک
chicken
جوجه مرغ
eaglet
جوجه عقاب
chickens
جوجه مرغ
duckling
جوجه مرغابی
owlet
جوجه جغد
duckling
جوجه اردک
ducklings
جوجه اردک
hedgehog
جوجه تیغی
turkey poult
جوجه بوقلمون
goslings
جوجه غاز
hedgehogs
جوجه تیغی
porcupinish
مانند جوجه تیغی
hatcher
اسباب جوجه گیری
porcupiny
مانند جوجه تیغی
poult
جوجه مرغ و بوقلمون
incubate
جوجه کشی کردن
porcupine ant eater
جوجه تیغی استرالیا
hedge hog
ارمجی جوجه تیغی
incubators
ماشین جوجه کشی
piper
جوجه کبوتر لوله کش
pipers
جوجه کبوتر لوله کش
incubator
ماشین جوجه کشی
incubated
جوجه کشی کردن
incubates
جوجه کشی کردن
polt
جوجه ماکیان وامثال ان
keet
جوجه مرغ شاخدار
incubating
جوجه کشی کردن
ugly duckling
<idiom>
جوجه اردک زشت
porcupines
جوجه تیغی خارپشت کوهی
porcupine
جوجه تیغی خارپشت کوهی
urchins
بچه شیطان جوجه تیغی
quill
تیغ جوجه تیغی قلم پر
urchin
بچه شیطان جوجه تیغی
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
hatchling
جوجه سراز تخم دراورده
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched.
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
quills
تیغ جوجه تیغی قلم پر
echidna
جوجه تیغی استرالیا خارپشت بیدندان
fledglings
جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
Black sheep
جوجه اردک زشت
[اصطلاح روزمره]
fledgling
جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
fledgeling
مرغ تازه پروبال دراورده جوجه
broiler
بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
to d. a chinken
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
spine
تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
spines
تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
To be overpowered.
از پا در آمدن
lapse
به سر آمدن
To stretch . to be elastic .
کش آمدن
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
down
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
to be valid
به شمار آمدن
to proceed
پیش آمدن
come on strong
<idiom>
فائق آمدن
to water
[of eyes]
اشک آمدن
To back down .
کوتاه آمدن
up
<adv.>
به بالا
[آمدن]
to come to a boil
به جوش آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.
غالب آمدن
To come into existence .
بوجود آمدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
لاف آمدن
To be on (come to )the booil.
جوش آمدن
to turn out badly
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to go wrong
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to get back on one's feet
به حال آمدن
show-off
<idiom>
قپی آمدن
precede
پیش از چیزی آمدن
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
to come to
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
run over
<idiom>
فائق آمدن برچیزی
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
get over something
<idiom>
فائق آمدن برمشکلات
precedes
پیش از چیزی آمدن
to become conscious
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to unfold
از آب در آمدن
[اصطلاح مجازی]
To be punctual . To be on time .
سر وقت آمدن ( بودن )
To lodge a complaint .
درمقام شکایت بر آمدن
to approach something
نزدیک آمدن به چیزی
born with a silver spoon in one's mouth
<idiom>
باثروت به دنیا آمدن
to near something
نزدیک آمدن به چیزی
bite the bullet
<idiom>
فائق آمدن بر مشکلات
to come dressed in your wedding finery
با لباس عروسی آمدن
to come to oneself
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
to look well
تندرست به نظر آمدن
resurfaces
دوباره به سطح آمدن
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
resurfaced
دوباره به سطح آمدن
resurface
دوباره به سطح آمدن
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
belly flops
با شکم فرود آمدن
To get the better of someone . To defeat someone .
بر کسی غالب آمدن
With the onset of summer.
.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
belly flop
با شکم فرود آمدن
to be into somebody
[something]
<idiom>
از کسی
[چیزی]
خوششان آمدن
to come straight to the point
<idiom>
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
to dislike somebody
[something]
بدش آمدن از کسی
[چیزی]
To be born with a silver spoon in ones mouth .
درناز ونعمت بدنیا آمدن
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy
قر و غمزه آمدن
[دلربائی کردن]
To come out of oness shell.
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
to regain consciousness
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to recover consciousness
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to go up to somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to come around
[American E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to approach somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
Out of frying pan into the fire.
<proverb>
از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
To have design on someone . To malign someone .
برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
To make eyes.
چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
To climb down.
پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
to look at
نگاه کردن به
[نگریستن به]
[به نظر آمدن]
To dismount from a horse(bicycle).
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
to look
[feel]
like a million dollars
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
tide (someone) over
<idiom>
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
To alight from a bus(tarin,car).
پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
pullet
جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullets
جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
out
بیرون از
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
externals
بیرون
forth
بیرون از
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
external
بیرون
extra terrestrial
بیرون از
efferent
بیرون بر
outsides
بیرون
away
بیرون از
away
بیرون
outside
بیرون
outdoor
بیرون
abroad
بیرون
out-of-
بیرون از
out of
بیرون از
from out of town
از بیرون
[از]
from outside
از بیرون
[از]
bakkat
به بیرون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com