Dictiornary-Farsi | بیرون ریزش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
outpouring	بیرون ریزش
outpourings	بیرون ریزش
outpour	بیرون ریزش


Other Matches

to turn out	بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
to strain at a gnat	ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout	بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate	ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound	عازم بیرون روانه بیرون
extrusion	بیرون اندازی بیرون امدگی
ejecting	بیرون راندن بیرون انداختن
ejected	بیرون راندن بیرون انداختن
eject	بیرون راندن بیرون انداختن
ejects	بیرون راندن بیرون انداختن
defluxion	ریزش
fallout	ریزش
precipitation	ریزش
disembogue	ریزش
disemboguement	ریزش
pours	ریزش
effusion	ریزش
calvities	ریزش مو
pouring	ریزش
poured	ریزش
spill	ریزش
influxes	ریزش
depilation	ریزش مو
come down	ریزش
chuct	ریزش
spills	ریزش
landslides	ریزش
spilling	ریزش
rheumatism	ریزش
influx	ریزش
spilled	ریزش
landslide	ریزش
log chute	ریزش
pour	ریزش
fox evil	ریزش مو
gushes	ریزش
inpouring	ریزش
psilosis	ریزش مو
gush	ریزش
perfusion	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
sprinkled	ریزش نم نم
sprinkle	ریزش نم نم
overflown	ریزش
infusions	ریزش
infusion	ریزش
disengorgement	ریزش
drencher	اب ریزش
sprayed	ریزش
overflow	ریزش
overflowed	ریزش
spray	ریزش
spraying	ریزش
sprays	ریزش
gushed	ریزش
on the fly	ریزش
chute	ریزش
coryza	ریزش
chutes	ریزش
outflows	ریزش
outflow	ریزش
insets	: ریزش
inset	: ریزش
flux	ریزش
diffusion	ریزش
catarrh	ریزش
affluxion	ریزش
abscission	ریزش
overflows	ریزش
affution	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
affusion	ریزش
effusions	ریزش
afflux	ریزش
off one's hands	بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
pouring spout	ناودان ریزش
splash	صدای ریزش
flow side	ریزش در شیب
flush pipe	لوله ریزش
rate of pouring	سرعت ریزش
fallout pattern	شکل ریزش
rock rubble	ریزش سنگ
drop inlet	دریچه ریزش
drip loop	حلقه ریزش اب
fall of rock	ریزش سنگ
drop manhole	دهانه ریزش
fail out	ریزش کردن
slides	سراشیبی ریزش
slide	سراشیبی ریزش
epiphora	اشک ریزش
splashing	صدای ریزش
mucorrhea	ریزش مخاط
pouring platform	سطح ریزش
pouring nozzle	شیپوره ریزش
pouring gate	دریچه ریزش
pouring cup	قاشق ریزش
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
pour point	نقطه ریزش
lopecia	ریزش مو [پزشکی]
ptyalism	ریزش خیو
gleet	ریزش مخاط
splotch	ریزش یا پاشیدن
inflow	ریزش درونی
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
alopecia	ریزش مو [پزشکی]
insti	ریزش تدریجی
baldness	ریزش مو [پزشکی]
instillation	ریزش تدریجی
intinction	ریزش القاء
lachrymation	ریزش اشک
over flow	طغیان ریزش
downcome	انحطاط ریزش
landfalls	ریزش زمین
landslides	ریزش خاک
outflows	ریزش جریان
fall	شیبشکن ریزش
pourability	قابلیت ریزش
income	ریزش فهور
slumps	افت ریزش
landslide	ریزش خاک
slump	افت ریزش
deplumation	ریزش مژگان
landfall	ریزش زمین
overflowing	فراوان ریزش
dewfall	ریزش شبنم
splashes	صدای ریزش
annual preciptation	ریزش سالانه
chutes	ریزش با سقوط
snowfall	برف ریزش
disemboguement	ریزش گاه
snowfalls	برف ریزش
castability	قابلیت ریزش
slumping	افت ریزش
fallout	ریزش اتمی
outflow	ریزش جریان
downfall	انحطاط ریزش
slumped	افت ریزش
chute	ریزش با سقوط
land slip	ریزش سنگ از کوه
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
rheum	ریزش اب چشم یادهان
infalling	ریزش بسوی درون
rainfall	ریزش باران بارنغگی
gravitational collapse	فرو ریزش گرانشی
haemothorax	ریزش خون درسینه
snow inlet	دریچه ریزش برف
shedding of battery plate	ریزش صفحه باتری
flux	اسهال خون ریزش
pouring	تراوش بوسیله ریزش
stave	شکستن ریزش کردن
poured	تراوش بوسیله ریزش
residual	مربوط به ریزش اتمی
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
pour	تراوش بوسیله ریزش
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
rheumy	دارای ریزش یازکام
pours	تراوش بوسیله ریزش
landslip	ریزش خاک کوه
dewfall	هنگام ریزش شبنم
fallout pattern	نمونه ریزش اتمی
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
landslips	ریزش خاک کوه
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
indravgnt	ریزش چیزی سوی درون
pour	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
haemorrhages	خون ریزش نزف الدم
poured	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
pouring	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
pours	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
haemorrhage	خون ریزش نزف الدم
haemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
indraft	ریزش چیزی بسوی درون
haemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
hemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
hemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
hemorrhages	خون ریزش نزف الدم
landslide	ریزش خاک کوه کنار جاده
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something	جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
landslides	ریزش خاک کوه کنار جاده
moderator lamp	چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد
nappe	تیغه ابی که روی سرریز یابند ریزش میکند
fallout wind vector plot	طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
extravasattion	خروج ازمجرای طبیعی ریزش خون وغیره درانساج بدن
emission theory	فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
rainout	ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
moult	[پودنما شدن فرش در اثر از دست دادن پرزها، ریزش الیاف از سطح فرش]
collapse pressure	حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
area of military significant fallout	منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
extra terrestrial	بیرون از
efferent	بیرون بر
out door	بیرون
abroad	بیرون
off the track	بیرون
bakkat	به بیرون
forth of	بیرون از
out-of-	بیرون از
out of	بیرون از