Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
outcrop
بیرون زدگی روامدگی
outcrops
بیرون زدگی روامدگی
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
blight
باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting
باد زدگی یا زنگ زدگی
blights
باد زدگی یا زنگ زدگی
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
freeze
یخ زدگی
freezes
یخ زدگی
demonomania
جن زدگی
frostiness
یخ زدگی
glaciation
یخ زدگی
cacodemonomania
جن زدگی
rime
یخ زدگی
jetlag
جت زدگی
possession
جن زدگی
moldy
کپک زدگی
worriment
ناراحتی غم زدگی
mouldiness
کپک زدگی
hyperthymia
هیجان زدگی
paraphrenia
هذیان زدگی
hypersomnia
خواب زدگی
previousness
شتاب زدگی
tonic immobility
خشک زدگی
precipitateness
شتاب زدگی
rustiness
زنگ زدگی
rust oxide iron
زنگ زدگی
scientism
علم زدگی
ageing
زنگ زدگی
stain
زنگ زدگی
thunderstroke
صاعقه زدگی
sun burn
افتاب زدگی
hurriedness
شتاب زدگی
hospitalism
بیمارستان زدگی
heliosis
افتاب زدگی
dismayed
وحشت زدگی
dismay
وحشت زدگی
sunburn
افتاب زدگی
sunstroke
افتاب زدگی
fouling
زنگ زدگی
seasickness
دریا زدگی
corrosion
زنگ زدگی
stains
زنگ زدگی
staining
زنگ زدگی
dismaying
وحشت زدگی
dismays
وحشت زدگی
hallucinosis
توهم زدگی
fustiness
کفک زدگی
cataplexy
خشک زدگی
evanescence
غیب زدگی
efflorescence
شوره زدگی
dewiness
شبنم زدگی
corrsion
زنگ زدگی
afflictedness
محنت زدگی
acariasis
کنه زدگی
acariasis
کرم زدگی
stained
زنگ زدگی
ageing
زنگ زدگی
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
احساس یخ زدگی
chilled to the bones
<idiom>
احساس یخ زدگی
transfixion
حیرت زدگی
mustiness
پوسیدگی یا کپک زدگی
melancholy
سودا زدگی غمگین
corrosion
رفتگی زنگ زدگی
hurry scurry
دستپاچگی شتاب زدگی
forwardness
اشتیاق شتاب زدگی
startled
پرش وحشت زدگی
startles
پرش وحشت زدگی
alcoholic hallucinosis
توهم زدگی الکلی
startle
پرش وحشت زدگی
pecks
نوک زدگی سوراخ
precipitately
از روی شتاب زدگی
pecking
نوک زدگی سوراخ
age hardenable
ثبات در برابرزنگ زدگی
pecked
نوک زدگی سوراخ
peck
نوک زدگی سوراخ
acute hallucinosis
توهم زدگی حاد
Rust
<adj.>
<noun>
رنگ زنگ زدگی
hurry skurry
دستپاچگی شتاب زدگی
rust protection
حفافت در برابر زنگ زدگی
foxiness
بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
hastiness
دست پاچگی شتاب زدگی
corrosion fatigue
استهلاک در اثر زنگ زدگی
resistance to corrosion
مقاوم در برابر زنگ زدگی
frostbite
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
manic depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreens
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic-depressives
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones
<idiom>
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool
رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
out
<adv.>
بیرون
externals
بیرون
efferent
بیرون بر
outsides
بیرون
outside
بیرون
from the outside
از بیرون
out door
بیرون
off the track
بیرون
forth
بیرون از
outward bound
بیرون رو
away
بیرون از
outside appearance
بیرون
away
بیرون
extra terrestrial
بیرون از
external
بیرون
out of
بیرون از
without
بیرون
without
بیرون از
from out of town
از بیرون
[از]
abroad
بیرون
forth of
بیرون از
out-
بیرون از
outed
بیرون از
out-of-
بیرون از
from outside
از بیرون
[از]
out
<adv.>
به بیرون
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outdoor
بیرون
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
bakkat
به بیرون
out
بیرون از
ejector
بیرون انداز
eliminable
بیرون کردنی
excommunicative
بیرون کننده
exsert
بیرون دادن
exserted
بیرون امده
expulse
بیرون دادن
excurrent
بیرون ریزنده
extra cranial
بیرون ازجمجمه
effuse
بیرون ریختن از
ejection
بیرون اندازی
ejector
بیرون کننده
egestion
بیرون ریزی
ejaculatory
بیرون اندازنده
draw out
بیرون کشیدن از
ejection
بیرون رانی
exhalent
بیرون دهنده
exhalant
بیرون دهنده
deferent
بیرون برنده
expulse
بیرون انداختن
extra cosmical
بیرون ازگیتی
extruding
بیرون انداختن
plugging
بیرون زدن
plugs
بیرون زدن
outward show
نمایش بیرون
to expel
[from]
بیرون راندن
[از]
draw
بیرون کشیدن
draws
بیرون کشیدن
jettison
بیرون افکندن
plug
بیرون زدن
vents
بیرون دادن
vents
بیرون ریختن
extruding
بیرون امدن
extruding
بیرون کشیدن
vent
بیرون ریختن
vent
بیرون دادن
vented
بیرون ریختن
vented
بیرون دادن
venting
بیرون دادن
jettisoned
بیرون افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisons
بیرون افکندن
out
<adv.>
بیرون از کارخانه
astir
بیرون از بستر
clamping
بیرون کشیدن
bear out
بیرون دادن
beyond d.
بیرون از حدوصف
beyond one's vision
بیرون ازحدبینایی
bring off
بیرون بردن
out
<adv.>
بیرون از خانه
clamps
بیرون کشیدن
venting
بیرون ریختن
outflow
بیرون ریزی
outflows
بیرون ریزی
efferent
رگ بیرون بر وابران
outgoing
بیرون رونده
clamp
بیرون کشیدن
clamped
بیرون کشیدن
extra cranial
ازجمجمه بیرون
saleintiant
بیرون امده
to be derailed
از خط بیرون افتادن
to break out
بیرون ریختن
to bring out
بیرون اوردن
to charm away
بیرون کردن
to chop out
بیرون امدن
to come out
بیرون امدن
to drive out
بیرون کردن
to hunt away
بیرون کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com