Dictiornary-Farsi | بیزاری مخالف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
reluctance	بیزاری مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
aversion	بیزاری
antipathy	بیزاری
loathing	بیزاری
aversions	بیزاری
grudge	بیزاری
grudged	بیزاری
ennui	بیزاری
tedium	بیزاری
loath loth	بیزاری
grudges	بیزاری
horror	بیزاری
horrors	بیزاری
tiredness	بیزاری
weariness	بیزاری
abhorrence	بیزاری
repellence	بیزاری رد
unwillingness	بیزاری
heliophobia	بیزاری ازافتاب
germanophobia	بیزاری ازالمان
hatred	بغض بیزاری
ecomania	بیزاری از خانواده
fastidium cibi	غذا بیزاری
fastidium potus	نوشابه بیزاری
disgustedly	ازروی بیزاری
misogamy	بیزاری از ازدواج
taedium vitae	بیزاری از زندگی
disgusts	نفرت بیزاری
disgust	نفرت بیزاری
misanthropy	انسان بیزاری
alienation	بیگانگی بیزاری
negrophobia	بیزاری از سیاهان
loathed	سبب بیزاری شدن
loathe	سبب بیزاری شدن
anglophobia	بیزاری و ترس از انگلیسها
loathes	سبب بیزاری شدن
to vent one's disgust	بیزاری خودرانمایاندن تنفرخودراافهارکردن
prejudice agaiast a person	بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
phew	برای نشان دادن بیزاری
maf	بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
misology	بیزاری از علم ودانش وخرد دانش گریزی
satiety of life	بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
antagonist	مخالف
antagonists	مخالف
opponent	مخالف
opponents	مخالف
inadvisable	مخالف
conflicting	مخالف
adverse	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
unfavorable	مخالف
resistent	مخالف
dissenting	مخالف
gainst	مخالف
gainsayer	مخالف
dissidence	مخالف
at d.	مخالف
at outs	مخالف
oppugnant	مخالف
by the ears	مخالف
contra	مخالف
contrariant	مخالف
contrary to	مخالف
antipodal	مخالف
anie	مخالف
out of keeping	مخالف
oppugner	مخالف
opposit	مخالف
foe	مخالف
foes	مخالف
non content	مخالف
dissident	مخالف
dissidents	مخالف
repugnant	مخالف
contradictive	مخالف
gyaku	مخالف
controvertist	مخالف
conversing	مخالف
converse	مخالف
contradiction	مخالف
contradictory	مخالف
with	مخالف
contradictions	مخالف
adversaries	مخالف
adversary	مخالف
conversed	مخالف
irreconcilable	مخالف
hostile	مخالف
contrary	مخالف
alien	مخالف
against	مخالف
oppositive	مخالف
aliens	مخالف
averse	مخالف
converses	مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
countered	درجهت مخالف
counter	درجهت مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
countering	درجهت مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
countersuggestion	تلقین مخالف
dissentient	مخالف معاند
prevailing wind	باد مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
defier	مخالف کننده
dissenters	مخالف ناراضی
antislavery	مخالف بردگی
reversed	شکستنی مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
reverse	شکستنی مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
reluctate	مخالف کردن
counterview	عقیده مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
counter ion	یون مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
contra flow	جهت مخالف
antipapal	مخالف پاپ
vice versa	در جهت مخالف
vetoing	رای مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
conflictive	مغایر مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
the a party	طرف مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
vetoed	رای مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
antitrust	مخالف تشکیل
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
against nature	مخالف طبیعت
vetoes	رای مخالف
windbound	باد مخالف
anti	مخالف علیه
standpat	مخالف تغییر
veto	رای مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
antagonises	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
antipathy	احساس مخالف
contradicts	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
contradict	مخالف بودن با
ill humored	مخالف ترشرو
head wind	باد مخالف
crosswind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
illegal	مخالف قانون
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
no	منفی مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
con	رای مخالف
against the current <adv.>	مخالف جریان
conned	رای مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
conning	رای مخالف
cons	رای مخالف
antagonizes	مخالف کردن
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
disaccord	مخالف کردن
overthwart	بطور مخالف
oppositely	بطور مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
reverses	شکستنی مخالف
divert action	عملیات مخالف
antagonists	عضله مخالف
opponent	طرف مخالف
dissented	رای مخالف
reversing	شکستنی مخالف
dissents	رای مخالف
overthwart	بالحن مخالف
antagonist	عضله مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
dissenting	مخالف معاند
diverse	مختلف مخالف
adversely	بطور مخالف
dissent	رای مخالف
aversely	بطور مخالف
opponents	طرف مخالف
objection	مخالفت استدلال مخالف
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
veto	رای مخالف دادن
vetoed	رای مخالف دادن
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
vetoes	رای مخالف دادن
counterview	نظریه مخالف مواجهه
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
illicit	نا مشروع مخالف مقررات