English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (7 milliseconds)
English Persian
prejudice agaiast a person بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
Search result with all words
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
Other Matches
grudge بیزاری
loath loth بیزاری
horrors بیزاری
tiredness بیزاری
repellence بیزاری رد
horror بیزاری
weariness بیزاری
unwillingness بیزاری
ennui بیزاری
grudges بیزاری
grudged بیزاری
antipathy بیزاری
aversions بیزاری
aversion بیزاری
tedium بیزاری
abhorrence بیزاری
loathing بیزاری
disgustedly ازروی بیزاری
hatred بغض بیزاری
ecomania بیزاری از خانواده
disgust نفرت بیزاری
reluctance بیزاری مخالف
disgusts نفرت بیزاری
misanthropy انسان بیزاری
heliophobia بیزاری ازافتاب
alienation بیگانگی بیزاری
misogamy بیزاری از ازدواج
reluctancy بیزاری مخالف
negrophobia بیزاری از سیاهان
germanophobia بیزاری ازالمان
fastidium potus نوشابه بیزاری
fastidium cibi غذا بیزاری
taedium vitae بیزاری از زندگی
anglophobia بیزاری و ترس از انگلیسها
to vent one's disgust بیزاری خودرانمایاندن تنفرخودراافهارکردن
loathed سبب بیزاری شدن
loathes سبب بیزاری شدن
loathe سبب بیزاری شدن
phew برای نشان دادن بیزاری
maf بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
execration تنفر
disrelish تنفر
detestation تنفر
abhorrently با تنفر
hatred تنفر
repellence تنفر
misogyny تنفر از زن
loathing تنفر
resentment تنفر
distaste تنفر
disgusts تنفر
disgust تنفر
abhorrence تنفر
teen تنفر
indignantly با تنفر
misology بیزاری از علم ودانش وخرد دانش گریزی
abominating تنفر داشتن
abominates تنفر داشتن
abominated تنفر داشتن
revulsive تنفر اور
abominate تنفر داشتن
abhorrer تنفر کننده
dislikable قابل تنفر
revulsion تنفر شدید
dislikeable قابل تنفر
abhorred تنفر داشتن از
abhor تنفر داشتن از
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
abhorring تنفر داشتن از
hate نفرت تنفر
hated نفرت تنفر
hates نفرت تنفر
hating نفرت تنفر
abhors تنفر داشتن از
mislike تنفر داشتن از
the public [popular] odium تنفر مردم عمومی
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
nurse a grudge <idiom> احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
(the) creeps <idiom> احساس تنفر ویا ترس شدید
we abhor a traitor از شخص خائن تنفر و بیم داریم
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booed صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boo صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boh صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com