Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
outstand
بیشتر ایستادن
Other Matches
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
stopped
ایستادن
stopping
ایستادن
stops
ایستادن
abides
ایستادن
to stand by
ایستادن
abided
ایستادن
ceasing
ایستادن
cease
ایستادن
ceased
ایستادن
ceases
ایستادن
aby
ایستادن
abye
ایستادن
stop
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
to fetch up
ایستادن
seogi
ایستادن
stand
ایستادن
be under way
ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
hustings
جای ایستادن و
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
lie off
دور ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
fudo dachi
محکم ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
ap seogi
ایستادن معمولی
heisoku daeh
ایستادن خبردار
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
basophobia
هراس از ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
line-ups
به ترتیب ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
stagnate
از جنبش ایستادن
standing room
جای ایستادن
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
to stand fast
محکم ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
to stand at gaze
خیره ایستادن
moa seogi
خبردار ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
anchor
ایستادن در دریا مهاری
line up
ردیف ایستادن تیم
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
line-ups
ردیف ایستادن تیم
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
anchors
ایستادن در دریا مهاری
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
stopover
در وسط راه ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
beom seogi
گربه سان ایستادن
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
stopping
ایستادن توقف کردن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
stops
ایستادن توقف کردن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
ground
محل ایستادن توپزن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stopped
ایستادن توقف کردن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
koa seogi
ایستادن قلاب وار
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
stop
ایستادن توقف کردن
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
more than
بیشتر از
more and more
هی بیشتر
mainly
بیشتر
more
بیشتر
further
بیشتر
furthered
بیشتر
furthering
بیشتر
furthers
بیشتر
mostly
بیشتر
large adv
بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
for the most part
بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
principally
بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
the more
بیشتر
rather
بیشتر
in the main
بیشتر اصلا
majoring
بیشتر اعظم
hypercard
یات بیشتر
majored
بیشتر اعظم
over crowding
بیشتر باشد
major
بیشتر اعظم
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
better
نیکوتر بیشتر
surviver
بیشتر عمرکننده
better part
قسمت بیشتر
the many
بیشتر مردم
by superir wisdom
با خرد بیشتر
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
outshine
بیشتر درخشیدن
outshines
بیشتر درخشیدن
outshining
بیشتر درخشیدن
outshone
بیشتر درخشیدن
further information
آگاهی بیشتر
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
oddson
بیشتر محتمل
outsit
بیشتر نشستن از
multichannel
با بیشتر از یک کانال
to overcomein number
بیشتر بودن از
most of them
بیشتر انها
the most that i can do
بیشتر انها
most people
بیشتر مردم
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
more and more
بیشتر ازبیشتر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
nine times out ten
بیشتر اوقات
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
roundabout production
تولید با کارائی بیشتر
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com