English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
Other Matches
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hauls تغییر مسیر قایق
hauling تغییر مسیر قایق
hauled تغییر مسیر قایق
haul تغییر مسیر قایق
barging خطا در تعیین مسیر قایق
helms تمایل قایق به انحراف از مسیر
lay line خط فرضی مسیر قایق به مقصد
helm تمایل قایق به انحراف از مسیر
committee boat قایق داوران در اغاز و پایان مسیر
privileged مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
stiff مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiffest مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiffer مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
canopies روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
obstruction خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
whirls چرخاندن
rotate چرخاندن
rotated چرخاندن
rotates چرخاندن
pivot چرخاندن
whirling چرخاندن
winds چرخاندن
wind چرخاندن
whirl چرخاندن
whirled چرخاندن
swivel چرخاندن
swivelled چرخاندن
swivels چرخاندن
pivots چرخاندن
pivoted چرخاندن
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
spins به درازاکشاندن چرخاندن
spin به درازاکشاندن چرخاندن
wryly به اطراف چرخاندن
wry به اطراف چرخاندن
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
death spiral حرکت چرخاندن یار
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
to spin something چیزی را تند چرخاندن
slash چرخاندن چوب به طرف حریف
fishtail چرخاندن دم هواپیما بمنظورکاستن سرعت ان
slashed چرخاندن چوب به طرف حریف
slashes چرخاندن چوب به طرف حریف
cranks میل لنگ گرداندن چرخاندن
slashing چرخاندن چوب به طرف حریف
crank میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranked میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranking میل لنگ گرداندن چرخاندن
supination چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
to turn one's back on somebody پشت خود را به طرف کسی چرخاندن
tacks سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
boat space فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
showboat قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
in exchange for بجای
Instead of you بجای تو
lieu بجای
instead of بجای
vises بجای
in the room of بجای
in return for بجای
in payment of بجای
in lieu of بجای
in his stead بجای او
per pro بجای
vice- بجای
vice بجای
vices بجای
elsewhere بجای دیگر
quid pro quo بجای عوض
instead of <conj.> بجای [بعوض]
in somebody's place بجای کسی
quid pro quos بجای عوض
instead of celebrating بجای جشن
stead بجای بعوض
instead بجای اینکه
for بجای از طرف
to pass for قلمدادشدن بجای
he succeeded his father بجای پدرنشست
in place of بجای درعوض
island pullout مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
were i in his skin اگر بجای او بودم
on your marks فرمان بجای خود
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
impersonify بجای شخص گرفتن
take your mirks فرمان بجای خود
instead of the reverse بجای وارونه این
instead of the other way around بجای برعکس این
instead of vice versa بجای برعکس این
back to your seats برگردید بجای خود
O.K. اصط لاحی که بجای
dog leg شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
instead of working بجای اینکه او کار بکند
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
trunkair route مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
be ماندن
lie off ماندن
fail وا ماندن
lied ماندن
lie ماندن
abhide ماندن
stand ماندن
stick with <idiom> ماندن با
to fret one's gizzard ته ماندن
lies ماندن
stay ماندن
failed وا ماندن
subsist ماندن
subsisted ماندن
fails وا ماندن
remained ماندن
subsisting ماندن
trray ماندن
subsists ماندن
to wear one's years well ماندن
upaemia ماندن
to be left ماندن
stayed ماندن
remain ماندن
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com