Dictiornary-Farsi | بیطرفانه داوری کرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 118 (8 milliseconds)

English	Persian
he judged impartially	بیطرفانه داوری کرد


Other Matches

fairest	بیطرفانه
impartially	بیطرفانه
fairer	بیطرفانه
fair	بیطرفانه
fairs	بیطرفانه
neutrally	بیطرفانه
fair price	قیمت بیطرفانه
evenhanded	بیغرضانه بیطرفانه
judgments	داوری
adjudication	داوری
judgement	داوری
umpirage	داوری
arbitration	داوری
justiceship	داوری
judgements	داوری
frame of reference	چهارچوب داوری
misjudges	بد داوری کردن
frames of reference	چهارچوب داوری
judge	داوری کردن
judged	داوری کردن
judges	داوری کردن
judging	داوری کردن
misjudging	بد داوری کردن
ad hoc arbitration	داوری موردی
judgement day	روز داوری
jurisdiction clause	شرط داوری
the great inquest	روز داوری
tribunal of arbitration	دیوان داوری
umpire	داوری کردن
umpireship	داوری حکمیت
value judgment	داوری ارزشی
infatuated	دارای داوری بد
judgment	داوری دادرسی
d. of judgment	روز داوری
arbitrable	قابل داوری
agreement of arbitration	قرارداد داوری
appeal to arbitration	توسل به داوری
vermifuge	داوری ضد کرم
arbitrage	داوری کردن
arbitral award	رای داوری
arbitral tribunal	دیوان داوری
arbitration award	رای داوری
arbitration clause	شرط داوری
arbitration committee	کمیته داوری
misjudged	بد داوری کردن
adjudicate	داوری کردن
umpiring	حکمیت داوری
umpiring	داوری کردن
referee	داوری کردن
refereed	داوری کردن
refereeing	داوری کردن
judgement	دادرسی داوری
judgements	دادرسی داوری
judgments	دادرسی داوری
prejudice	پیش داوری
umpires	داوری کردن
adjudicated	داوری کردن
adjudicates	داوری کردن
adjudicating	داوری کردن
referees	داوری کردن
arbiter	داوری کردن
arbiters	داوری کردن
umpire	حکمیت داوری
umpired	حکمیت داوری
umpired	داوری کردن
umpires	حکمیت داوری
prejudices	پیش داوری
adjudge	داوری کردن
arbitrates	داوری کردن
arbitrated	داوری کردن
arbitrate	داوری کردن
arbitrating	داوری کردن
misjudge	بد داوری کردن
prejudge	پیش داوری کردن
awarded	حکم هیات داوری
minaei	از اصطلاحات داوری کاراته
to put to the issue	در معرض داوری گذاشتن
awarding	حکم هیات داوری
umpire	داوری عملیات بازرس
to hold the scales even	عادلانه داوری کردن
arbitrates	به داوری ارجاع کردن
prejudging	پیش داوری کردن
references	ارجاع امر به داوری
you do me injustice	در حق من درست داوری نمیکنید
reference	ارجاع امر به داوری
arbitrating	به داوری ارجاع کردن
prejudges	پیش داوری کردن
awards	حکم هیات داوری
umpiring	داوری عملیات بازرس
umpired	داوری عملیات بازرس
arbitration agreement	موافقت نامه داوری
arbitrate	به داوری ارجاع کردن
award	حکم هیات داوری
prejudged	پیش داوری کردن
judicial	قطعی داوری کننده
decision	حکم دادگاه داوری
arbitrated	به داوری ارجاع کردن
decisions	حکم دادگاه داوری
umpires	داوری عملیات بازرس
judges	داوری کردن فتوی دادن
judge	داوری کردن فتوی دادن
judging	داوری کردن فتوی دادن
judged	داوری کردن فتوی دادن
which diffrence shall be settled only by	..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra	دیوان دایمی داوری بین المللی
coram non judice	درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
submission	موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
referee in case of need	داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
doomsday	روز قیامت روز داوری
adjudged	داوری کردن محکوم کردن
adjudges	داوری کردن محکوم کردن
petty jury	هیئت داوری هیئت قضات
adjudging	داوری کردن محکوم کردن
judges	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge	حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن