Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
hydropath establishment
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
hydrotherapeutic
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
Other Matches
water cure
علاج بااب معالجه بااب
semiology
گفتاردرعلائم ناخوشیها
therapist
متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapists
متخصص درمان شناسی درمان شناس
hospital benefit
تاسیسات بیمارستانی
hospital benefit
خدمات بیمارستانی
clinical record
پرونده بیمارستانی
hospitalization
پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
inactive beds
میزان تاسیسات بلااستفاده پزشکی یا بیمارستانی
heparinize
باهپارین درمان کردن تحت درمان باهپارین قراردادن
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
pompously
بااب وتاب
tumidly
بااب و تاب
ornately
بااب و تاب
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
scalded
بااب گرم سوزاندن
water cooling
خنک کردن بااب
pad
بااب و تاب گفتن
pads
بااب و تاب گفتن
scalding
بااب گرم سوزاندن
scalds
بااب گرم سوزاندن
scald
بااب گرم سوزاندن
client centered therapy
درمان متمرکز بر درمان جو
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
aluminize
روکش بااب الومینیوم دادن
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
toddies
عرق خرما که بااب گرم مخلوط شود
toddy
عرق خرما که بااب گرم مخلوط شود
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
yonder
انجا
i know that place by sight
انجا را
wherefrom
که از انجا
whereon
در انجا
thereat
در انجا
whence
که از انجا چه جا
wherever
انجا که
therof
از انجا
there
به انجا
thither
انجا
thence
از انجا
thither
به انجا
so far forth
تا انجا
there
انجا
as for as i know
تا انجا که من میدانم
as far as possible
تا انجا که میشد
for a iknow
تا انجا که می دانم
away
مرتبا از انجا
here and there
اینجا انجا
as far as possible
تا انجا که بتوان
it is not half bad
انجا بداست
it is impossible to live there
در انجا میسرنیست
thenceforward
از انجا ببعد
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
within living memory
تا انجا که مردمان زنده
stay there till i return
انجا بمانیدتامن برگردم
i went there in my own
شخصا` انجا رفتم
i stayed there for days
سه روز انجا ماندم
i did not find a there
کسی را در انجا نیافتم
he no longer went there
دیگر انجا نرفت
there
دراین موضوع انجا
whereat
که بدان جهت که در انجا
we used to play there
ما انجا بازی میکردیم
i went there particularly to
یک کاره انجا رفتم
there was not a soul
ذی نفسی انجا نبود
at the top of one's bent
تا انجا که می توان تحمل کرد
iam a to go there
از رفتن به انجا خجالت می کشم
the population is stationary
شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
see if he is still there
به بیند او هنوز انجا است یانه
i put the population at 0000
نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
passing lane
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
cured
درمان
natural philosophy
درمان
therapy
درمان
medicament
درمان
medicaments
درمان
cure
درمان
remedies
درمان
medicative
درمان کن
remedying
درمان
immedicable
بی درمان
treatments
درمان
remediless
بی درمان
remedy
درمان
water cure
اب درمان
client
درمان جو
clients
درمان جو
cures
درمان
remedied
درمان
irremediable
بی درمان
treatment
درمان
kinesalgia
جنبش درمان
quadrangular therapy
درمان دو زوجی
interpretive therapy
درمان تفسیری
psychotherapy ortherapeutics
روح درمان
remedy
درمان میزان
cured
درمان بخشیدن
remedy
درمان کردن
post treatment follow up
پیگیری پس از درمان
incurable
بی درمان بیچاره
inpatient
تحت درمان
cures
درمان بخشیدن
remedied
درمان میزان
incurable
درمان ناپذیر
cure
درمان بخشیدن
remedies
درمان کردن
operable
قابل درمان
remedied
درمان کردن
pithiatism
درمان تلقینی
iamatology
درمان شناسی
marriage therapy
درمان زناشویی
remedies
درمان میزان
placebo therapy
درمان با دارونما
aversion therapy
درمان اجتنابی
adjuvent therapy
درمان تکمیلی
adjunctive therapy
درمان جنبی
active therapy
درمان فعال
aceology
درمان شناسی
It'll be OK.
<idiom>
درمان میشود!
depth therapy
درمان عمقی
direct therapy
درمان رهنمودی
dual sex therapy
درمان دو جنسیتی
electrotherapeutics
درمان برقی
cure all
درمان هر درد
conjoint therapy
درمان زوجی
cooperative therapy
درمان تعاونی
multiple therapy
درمان تعاونی
corrective therapy
درمان اصلاحی
analytic therapy
درمان تحلیلی
an active remedy
درمان کاری
existential therapy
درمان وجودی
chemotherapy
درمان دارویی
therapeusis
درمان شناسی
therapeutist
درمان شناس
treat
درمان کردن
therapeutics
درمان شناسی
remediable
درمان پذیر
hydropathist
اب درمان دان
curative
درمان بخش
supportive therapy
درمان حمایتی
social therapy
درمان اجتماعی
remedying
درمان کردن
remediless
درمان ناپذیر
treat
درمان شدن
faith cure
درمان اعتقادی
relationship therapy
درمان ارتباطی
psychotherapy
درمان روانی
treats
درمان شدن
physiotherapy
درمان فیزیکی
treats
درمان کردن
treated
درمان شدن
healable
درمان پذیر
treated
درمان کردن
treatable
قابل درمان
faith healing
درمان اعتقادی
remedying
درمان میزان
carbon dioxide therapy
درمان با انیدرید کربنیک
indoklon therapy
درمان با استنشاق اندوکلون
chemotherapy
درمان بواسطه موادشیمیایی
encounter group therapy
درمان با گروه رویارویی
electroshock therapy
درمان با ضربه برقی
electric convulsive therapy
درمان با تشنج برقی
ect
درمان با تشنج برقی
directive group therapy
درمان رهنمودی گروهی
electroconvulsive therapy
درمان با تشنج برقی
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
therapeutic
وابسته به درمان شناسی
insulin coma therapy
درمان با اغماء انسولینی
insulin shock therapy
درمان با ضربه انسولین
sex therapy
درمان اختلالات جنسی
Patience is a plaster for all sores .
<proverb>
صبر,درمان هر دردیست .
homoeopaths
جور درمان خواه
homeopaths
جور درمان خواه
x ray therapy
درمان با اشعه مجهول
shock therapy
درمان با ضربه برقی
therapeutically
از لحاظ درمان شناسی
therapeutist
متخصص درمان شناسی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
homeopath
جور درمان خواه
mud bath
گل مالی تن برای درمان
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
root canal therapy
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
root canal treatment
[RCT]
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
Jealousy is a remediless disease.
<proverb>
یسد درد بى درمان است .
root canal procedure
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com