Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English
Persian
day hospital
بیمارستان روزانه
Other Matches
day fighter
هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
fielo hospital
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
hospitalises
در بیمارستان
hospitalising
در بیمارستان
hospitalize
در بیمارستان
hospitalized
در بیمارستان
hospitalizes
در بیمارستان
hospitalizing
در بیمارستان
hospital
بیمارستان
pay-bed
بیمارستان
hospitalised
در بیمارستان
hospitals
بیمارستان
sanatoria
بیمارستان مسلولین
sanatorium
بیمارستان مسلولین
sanatoriums
بیمارستان مسلولین
admission
پذیرش به بیمارستان
sanitariums
بیمارستان مسلولین
hotel-Dieu
بیمارستان فرانسوی
field hospitals
بیمارستان صحرایی
field hospital
بیمارستان صحرایی
hospitaler
ساکن بیمارستان
clinics
مطب بیمارستان
hospitalism
بیمارستان زدگی
infirmarian
متصدی بیمارستان
hospital ship
ناو بیمارستان
psychiatric hospital
بیمارستان روانی
hospice
اسایشگاه بیمارستان
hospices
اسایشگاه بیمارستان
open hospital
بیمارستان ازاد
ambulances
بیمارستان سیار
debarkation hospital
بیمارستان موقت
ambulance
بیمارستان سیار
leper hospital
بیمارستان مبروصین
clinic
مطب بیمارستان
day-to-day
<adj.>
روزانه
perdiem
روزانه
diurnally
روزانه
by d.
روزانه
per day
روزانه
day by day
روزانه
quotidian
روزانه
everyday
<adj.>
روزانه
workaday
روزانه
every day
<adv.>
روزانه
every single day
<adv.>
روزانه
each day
<adv.>
روزانه
dailies
روزانه
day in, day out
<adv.>
روزانه
on a daily basis
<adv.>
روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
روزانه
diurnal
روزانه
inpatient
بیماری که در بیمارستان میخوابد
wardroom
سالن بیماران بیمارستان
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
sanitorium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanatarium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sickbed
تخت مریض یا بیمارستان
sickbeds
تخت مریض یا بیمارستان
pesthouse
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
lock hospital
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
Take me to the hospital?
مرا به بیمارستان ببرید.
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
bed capacity
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
in-patient
بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients
بیمار بستریدر بیمارستان
every single day
<adv.>
بطور روزانه
every day
<adv.>
بطور روزانه
each day
<adv.>
بطور روزانه
order of the day
برنامه روزانه
morning orders
دستورات روزانه
day in, day out
<adv.>
بطور روزانه
day schools
مدرسهی روزانه
day school
مدرسهی روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
بطور روزانه
victualling allowance
جیره روزانه
workout
ورزش روزانه
workouts
ورزش روزانه
way of life
فعالیتهای روزانه
purchase journal
دفترخرید روزانه
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
morning orders
برنامه روزانه
mean daily
متوسط روزانه
diurnal tide
کشند روزانه
diurnal load
بار روزانه
daily storage
مخزن روزانه
journals
گزارش روزانه
dailgy food allowance
جیره روزانه
daily pay
دستمزد روزانه
daily round
گردش روزانه
daily round
کارهای روزانه
daily wage
مزد روزانه
duily bread
نان روزانه
journal
دفتروقایع روزانه
journal
گزارش روزانه
habitude
عادت روزانه
journals
دفتروقایع روزانه
hospital infection committee
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
plan of the day
برنامه روزانه ناو
semidiurnal tide
کشند نیم روزانه
rations
مقدار جیره روزانه
ration
مقدار جیره روزانه
diaries
دفتر یادداشت روزانه
extern
کمک پزشک روزانه
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
journal book
دفتر گزارش روزانه
diary
دفتر یادداشت روزانه
diary
دفتر خاطرات روزانه
diaries
دفتر خاطرات روزانه
logbook
گزارش روزانه سفرکشتی
utilization
کاربرد روزانه استفاده
daily flood peak
بیشینه روزانه سیل
dailgy food allowance
جیره غذایی روزانه
log book
دفتر رخدادهای روزانه
log books
دفتر رخدادهای روزانه
day of supply
روز امادتدارکات روزانه
daily bread
نان یارزق روزانه
breviary
کتاب نمازوادعیه روزانه
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
working day
ساعت کار روزانه
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
rationed
مقدار جیره روزانه
daily routine
عادت جاری روزانه
out patient
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
diarist
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
daybook
دفتر ثبت وقایع روزانه
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
system log
گزارش روزانه عملیات سیستم
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
daylight traffic line
خط منع ایاب ذهاب روزانه
log
شرح روزانه جدول لگاریتم
diarists
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
logs
شرح روزانه جدول لگاریتم
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
diaries
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
termograph
دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
diary
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
ephermeris
جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
cash register
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
cash registers
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
daymark
علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
personal
امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
Schedule+
برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
work day
روز کار ساعت کار روزانه
infirmaries
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
A day to day program.
برنامه روز به روز ( روزانه )
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com