Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
English
Persian
lock hospital
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
Other Matches
fielo hospital
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
venereology
طب مقاربتی
venereal
مقاربتی
venereal disease
بیماری مقاربتی
VD
بیماری مقاربتی
copulative
وابسته به جفت گیری مقاربتی
coital
وابسته بجماع ومقاربت مقاربتی
pulmonary discases
ناخوشیهای شش
trichopathy
معالجه ناخوشیهای مو
psychiatry
معالجه ناخوشیهای دماغی
psychopathist
متخصص ناخوشیهای دماغی
pharyngology
گفتار در گلوگاه و ناخوشیهای ان
otology
مبحث ناخوشیهای گوش
neuropathist
متخصص ناخوشیهای عصبانی
gynecologist
متخصص علم ناخوشیهای زنانه
epidemiology
علم ناخوشیهای همه گیر
podiatry
دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
phototherapy
معالجه ناخوشیهای پوست بوسیله روشنایی
humoralist
کسیکه ناخوشیهای تن رانتیجه فسادخلطهای چهارگانه میداند
pediatrics or pae
شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
social disease
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
hospitalised
در بیمارستان
pay-bed
بیمارستان
hospitalises
در بیمارستان
hospitalising
در بیمارستان
hospitalize
در بیمارستان
hospitalized
در بیمارستان
hospitalizes
در بیمارستان
hospitalizing
در بیمارستان
hospital
بیمارستان
hospitals
بیمارستان
field hospitals
بیمارستان صحرایی
open hospital
بیمارستان ازاد
admission
پذیرش به بیمارستان
leper hospital
بیمارستان مبروصین
infirmarian
متصدی بیمارستان
ambulance
بیمارستان سیار
field hospital
بیمارستان صحرایی
psychiatric hospital
بیمارستان روانی
hotel-Dieu
بیمارستان فرانسوی
day hospital
بیمارستان روزانه
sanatoriums
بیمارستان مسلولین
sanitariums
بیمارستان مسلولین
sanatoria
بیمارستان مسلولین
clinics
مطب بیمارستان
hospice
اسایشگاه بیمارستان
hospices
اسایشگاه بیمارستان
clinic
مطب بیمارستان
ambulances
بیمارستان سیار
sanatorium
بیمارستان مسلولین
hospitalism
بیمارستان زدگی
hospitaler
ساکن بیمارستان
hospital ship
ناو بیمارستان
debarkation hospital
بیمارستان موقت
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
wardroom
سالن بیماران بیمارستان
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
in-patient
بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients
بیمار بستریدر بیمارستان
Take me to the hospital?
مرا به بیمارستان ببرید.
sickbeds
تخت مریض یا بیمارستان
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
sickbed
تخت مریض یا بیمارستان
inpatient
بیماری که در بیمارستان میخوابد
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
house surgeon
جراح مقیم بیمارستان
outpatient
بیمار سرپایی بیمارستان
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
pesthouse
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
bed capacity
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
sanatarium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanitorium
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
intern
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns
انترن پزشک مقیم بیمارستان
hospital infection committee
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
interning
انترن پزشک مقیم بیمارستان
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
intern
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
an in patient
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmary
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmaries
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com