English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
toxicosis بیماری ناشی از خوردن زهر ایجاد مسمومیت
Other Matches
sequela بیماری ناشی از بیماری دیگر
ergotism مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
carry خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carrying خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carries خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carried خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carries وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carrying وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carried وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
cascade carry وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
intoxication مسمومیت
saperaemia مسمومیت
poisoning مسمومیت
venenation مسمومیت
alcoholic intoxication مسمومیت الکلی
blood poisoning مسمومیت خون
toxaemia مسمومیت خون
toxemia مسمومیت خونی
cocainism مسمومیت ازکوکایین
chloralism مسمومیت ازکلورال
detoxification دفع مسمومیت
leadpoisoning مسمومیت از سرب
saturnism مسمومیت از سرب
acute alcoholic intoxication مسمومیت حاد الکلی
detoxify رفع کردن مسمومیت
botulism مسمومیت غذایی حاد
toxic epilepsy حمله در نتیجه مسمومیت
plumbism مسمومیت در اثر سرب
bad blood مسمومیت خون دراثرعصبانیت
detoxification مرتفع شدن حالت مسمومیت
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
phosphorism مسمومیت در اثر فسفر تشعشع فسفری
strychninism مسمومیت مزمن در اثراستعمال ممتد استرکنین
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine می خوردن شراب خوردن
illnesses بیماری
pathogenic بیماری زا
disease بیماری
diseases بیماری
maladies بیماری
illness بیماری
malady بیماری
epizootic بیماری
virulent <adj.> بیماری زا
tay sach's disease بیماری تی- ساکس
sick leave استراحت بیماری
AIDS بیماری ایدز
pathophobia بیماری هراسی
nosophobia بیماری هراسی
nosophilia بیماری خواهی
venereal disease بیماری مقاربتی
graves'disease بیماری گریوز
hansen's disease بیماری هنسن
advantage by illness بهره بیماری
some kind of sickness یک نوعی از بیماری
herpes simplex بیماری تب خال
remission بهبودی بیماری
alzeimer's disease بیماری الزایمز
catamnesis تاریخچه بیماری
epilepsy بیماری صرع
pick's syndrome بیماری پیک
AIDS بیماری سیدا
pick's disease بیماری پیک
pathognomy بیماری شناسی
down's disease بیماری داون
pathogenesis بیماری زایی
encephalopathy بیماری مغزی
parkinsonism بیماری پارکینسون
ailment بیماری مزمن
sick bed بستر بیماری
ailments بیماری مزمن
neuropathy بیماری عصب
mental disease بیماری روانی
wilson's disease بیماری ویلسون
insect vectors حشرات بیماری زا
psychosis بیماری روانی
love sickness بیماری عشق
to be down with something بیماری گرفتن
to be ill with something بیماری گرفتن
addison's disease بیماری ادیسون
to be laid up with something بیماری گرفتن
mental disorder بیماری روانی
mental illness بیماری روانی
pestilence بیماری طاعون
to have something [a disease, an illness] بیماری گرفتن
lumpy jaw بیماری "اکتینومیکوز"
rabies بیماری هاری
Parkinson's disease بیماری پارکینسون
radiation sickness بیماری اشعه
radiation sickness بیماری تابشی
radiation sickness بیماری برتابشی
legionnaires' disease بیماری لژیونرها
symptomatic نشانه بیماری
pott's disease بیماری پوت
illness بیماری کسالت
VD بیماری مقاربتی
VD بیماری زهروی
Diagnosis. تشخیص بیماری
illnesses بیماری کسالت
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
muffing ناشی
amateurish ناشی
therefrom ناشی از ان
even tual ناشی
gauche ناشی کج
emergent ناشی
muffs ناشی
muffed ناشی
due ناشی از
descended ناشی
resultant ناشی
resulting ناشی
mala filde ناشی
resulted ناشی
result ناشی
maladroit ناشی
skilless ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
skill less ناشی
muff ناشی
ills ناشی
dilettantes ناشی
dilettanti ناشی
ill ناشی
ill- ناشی
Due to ناشی از
dilettante ناشی
maladies فاسد شدگی بیماری
hemorrhoid [American] همورویید [بیماری] [پزشکی]
wernicke's encephalopathy بیماری مغزی ورنیکه
haemorrhoid [British] همورویید [بیماری] [پزشکی]
insect vectors حشرات ناقل بیماری
gilles de la tourett's disease بیماری ژیل دو لاتورت
iatrogenic illness بیماری پزشک زاد
to die of an illness در اثر بیماری مردن
fifth disease [Erythema infectiosum] بیماری پنجم [پزشکی]
slapped cheek syndrome بیماری پنجم [پزشکی]
psychosomatic disease بیماری روانی- تنی
migraine میگرن [پزشکی] [بیماری]
to pass a disease on بیماری منتقل کردن
haemorrhoid [British] بواسیر [بیماری] [پزشکی]
hemorrhoid [American] بواسیر [بیماری] [پزشکی]
loose smut بیماری زنگ گندم
fungus فونجی بیماری قارچی
beriberi بیماری کمبود ویتامن B
diathesis بیماری پذیری ارثی
paranosis بهره کشی از بیماری
primary gain بهره اصلی بیماری
paranosic gain بهره اصلی بیماری
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
epinosic gain بهره ثانوی بیماری
secondary gain بهره ثانوی بیماری
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
hypertension بیماری فشار خون
polio بیماری فلج اطفال
pesthole لانه بیماری ومیکروب
smallpox {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
pox {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
variola {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
basedow's disease بیماری بیس داو
red plague {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
inpatient بیماری که در بیمارستان میخوابد
flight into sickness پناه بردن به بیماری
yellow fever تب زرد [پزشکی] [بیماری]
malady فاسد شدگی بیماری
allopathy معالجهء بیماری با اضداد ان
yellow jack [colloquial] [yellow fever] تب زرد [پزشکی] [بیماری]
he fell ill به بستر بیماری افتاد
diphtheria [diph] دیفتیری [پزشکی] [بیماری]
hemiparasite انگلهایی که بیماری زا نیستند
variorum ناشی ازچندمنبع
gremie بی تجربه و ناشی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
emanated ناشی شدن
emanates ناشی شدن
hypostatic ناشی از ته نشینی
rhapsodical ناشی از احساسات
emanating ناشی شدن
abnerval ناشی از عصب
emanate ناشی شدن
novices ادم ناشی
adipic ناشی ازچربی
gaucherie ناشی گری
unperfect ناشی نابلد
issue ناشی شدن
novice ادم ناشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com