Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
lepidosis
بیماری پوست پولک دار
Other Matches
acanthosisnigricans
بیماری نادر پوستی که پوست میانی هیپرتروپی وپیگمانتاسیون پیدا مینماید
sequela
بیماری ناشی از بیماری دیگر
endermic
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
sequins
پولک
washers
پولک
dag
پولک
shale
پولک
paillette
پولک
squama
پولک
flaking
پولک
squamate
پولک پولک
flaked
پولک
pailette
پولک
flake
پولک
squamation
پولک
sequin
پولک
squamous
پولک پولک
pailett
پولک
aglet
پولک
tinsel
پولک
imbricate
پولک پولک
flakes
پولک ها
washer
پولک
metal ornament
پولک فلزی
tegular
پولک دار
bespangle
پولک زدن
leprose
پولک دار
lepidopteron
پولک بال
safety plug
پولک اطمینان
scaled
پولک دار
washer
پولک فنری
flitter
پولک فلزی
grommet
پولک لاستیکی
scaly
پولک دار
washers
پولک فنری
clinquant
دارای پولک زری
mascle
پولک پولادین زره
scale armor
زره پولک دار
bezant
پولک گردی که معمولا از طلااست
skin
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning
پوست کندن با پوست پوشاندن
skins
پوست کندن با پوست پوشاندن
scaliness
پوشیدگی از پولک یا فلس جرم گرفتگی
imbrication
روی هم چیدگی مانند پولک ماهی
spangles
پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
spangle
پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
tinsel
زرق وبرق دار پولک زدن
imbrication
روی هم چینی کانند پولک ماهی
slough
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
give someone an inch and they will take a mile
<idiom>
اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
goldstone
جامی که توسط اجسام طلایی رنگ پولک کاری شده
accessory objects
لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
tegumnentum
پوست طبیعی پوست
peel
پوست انداختن پوست
peels
پوست انداختن پوست
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
illness
بیماری
pathogenic
بیماری زا
malady
بیماری
disease
بیماری
illnesses
بیماری
maladies
بیماری
diseases
بیماری
virulent
<adj.>
بیماری زا
epizootic
بیماری
pott's disease
بیماری پوت
radiation sickness
بیماری اشعه
radiation sickness
بیماری تابشی
remission
بهبودی بیماری
VD
بیماری مقاربتی
some kind of sickness
یک نوعی از بیماری
to be laid up with something
بیماری گرفتن
VD
بیماری زهروی
pick's syndrome
بیماری پیک
Diagnosis.
تشخیص بیماری
The symptoms ( of a disease) .
علائم بیماری
radiation sickness
بیماری برتابشی
legionnaires' disease
بیماری لژیونرها
to have something
[a disease, an illness]
بیماری گرفتن
to be ill with something
بیماری گرفتن
to be down with something
بیماری گرفتن
symptomatic
نشانه بیماری
sick bed
بستر بیماری
tay sach's disease
بیماری تی- ساکس
illness
بیماری کسالت
Parkinson's disease
بیماری پارکینسون
wilson's disease
بیماری ویلسون
AIDS
بیماری ایدز
illnesses
بیماری کسالت
AIDS
بیماری سیدا
rabies
بیماری هاری
pick's disease
بیماری پیک
down's disease
بیماری داون
lumpy jaw
بیماری "اکتینومیکوز"
mental disease
بیماری روانی
mental illness
بیماری روانی
mental disorder
بیماری روانی
neuropathy
بیماری عصب
nosophilia
بیماری خواهی
nosophobia
بیماری هراسی
pathophobia
بیماری هراسی
pestilence
بیماری طاعون
love sickness
بیماری عشق
epilepsy
بیماری صرع
encephalopathy
بیماری مغزی
alzeimer's disease
بیماری الزایمز
addison's disease
بیماری ادیسون
graves'disease
بیماری گریوز
hansen's disease
بیماری هنسن
herpes simplex
بیماری تب خال
insect vectors
حشرات بیماری زا
venereal disease
بیماری مقاربتی
sick leave
استراحت بیماری
ailments
بیماری مزمن
ailment
بیماری مزمن
parkinsonism
بیماری پارکینسون
advantage by illness
بهره بیماری
catamnesis
تاریخچه بیماری
pathognomy
بیماری شناسی
pathogenesis
بیماری زایی
psychosis
بیماری روانی
diathesis
بیماری پذیری ارثی
basedow's disease
بیماری بیس داو
beriberi
بیماری کمبود ویتامن B
paranosis
بهره کشی از بیماری
epinosic gain
بهره ثانوی بیماری
secondary gain
بهره ثانوی بیماری
flight into sickness
پناه بردن به بیماری
malady
فاسد شدگی بیماری
pesthole
لانه بیماری ومیکروب
loose smut
بیماری زنگ گندم
wernicke's encephalopathy
بیماری مغزی ورنیکه
insect vectors
حشرات ناقل بیماری
inpatient
بیماری که در بیمارستان میخوابد
iatrogenic illness
بیماری پزشک زاد
paranosic gain
بهره اصلی بیماری
hemiparasite
انگلهایی که بیماری زا نیستند
he fell ill
به بستر بیماری افتاد
primary gain
بهره اصلی بیماری
gilles de la tourett's disease
بیماری ژیل دو لاتورت
hypertension
بیماری فشار خون
allopathy
معالجهء بیماری با اضداد ان
psychosomatic disease
بیماری روانی- تنی
hemorrhoid
[American]
بواسیر
[بیماری]
[پزشکی]
fifth disease
[Erythema infectiosum]
بیماری پنجم
[پزشکی]
haemorrhoid
[British]
بواسیر
[بیماری]
[پزشکی]
hemorrhoid
[American]
همورویید
[بیماری]
[پزشکی]
slapped cheek syndrome
بیماری پنجم
[پزشکی]
diphtheria
[diph]
دیفتیری
[پزشکی]
[بیماری]
fungus
فونجی بیماری قارچی
maladies
فاسد شدگی بیماری
polio
بیماری فلج اطفال
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
migraine
میگرن
[پزشکی]
[بیماری]
smallpox
{sg}
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
pox
{sg}
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
haemorrhoid
[British]
همورویید
[بیماری]
[پزشکی]
yellow fever
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
black vomit
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
to die of an illness
در اثر بیماری مردن
red plague
{sg}
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
variola
{sg}
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
poliomyelitic
مبتلا به بیماری فلج کودکان
nephrolith
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
glanders
بیماری مسری اسب و انسان
vesical calculus
سنگ مثانه
[پزشکی]
[بیماری]
kidney stone
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
poliomyelitic
وابسته به بیماری فلج کودکان
renal calculus
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
cystolith
سنگ مثانه
[پزشکی]
[بیماری]
pathoneurosis
روان رنجوری بیماری زاد
melituria
بیماری قند سلس البول
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
epidemics
واگیر بیماری همه گیر
yellow fever
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
chicken-pox
{sg}
آبله مرغان
[پزشکی]
[بیماری]
chicken pox
{sg}
آبله مرغان
[پزشکی]
[بیماری]
Hand, foot and mouth disease
[HFMD]
بیماری دست، پا و دهان
[پزشکی]
black vomit
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
bladder stone
سنگ مثانه
[پزشکی]
[بیماری]
varicella
آبله مرغان
[پزشکی]
[بیماری]
locoism
نوعی بیماری اسب ودام
hunger osteopathy
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
to lay low
خیلی ضعیف کردن
[بیماری]
symptomatology
علم شناسایی نشانههای بیماری
enphytotic
بیماری همه گیر شایع
to d. in one's bed
دراثر پیری یا بیماری مردن
vaccinate
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinating
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinates
برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinated
برضد بیماری تلقیح شدن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
computer assisted diagnosis
تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
The soldiers died from illness and hunger.
سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
epidemic
واگیر بیماری همه گیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com