Dictiornary-Farsi | بین الارضین درونی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 161 (8 milliseconds)

English	Persian
midland	بین الارضین درونی


Other Matches

internal furnace	کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamically	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
inmost	درونی
infelt	درونی
tumble home	خم درونی
civil	درونی
interior	درونی
inward	درونی
subjective	درونی
interiors	درونی
indoor	درونی
intrinsic	درونی
intestines	درونی
intestine	درونی
insides	درونی
internal	درونی
in-	درونی
in-	:درونی
in	درونی
in	:درونی
innermost	درونی
endogenous	درونی
inside	درونی
inner	درونی
inflow	ریزش درونی
ingrowth	رویش درونی
endophasia	تکلم درونی
inherent viscosity	گرانروی درونی
springing of soffit	پاطاق درونی
entophyte	انگل درونی
enteroceptor	گیرنده درونی
interoceptor	گیرنده درونی
intrinsic motivation	انگیزش درونی
spring of intrados	پاطاق درونی
intrados springing line	پاطاق درونی
intrados	قوس درونی
indravgnt	جریان درونی
loggia	ایوان درونی
intrinsic approach	رهیافت درونی
logarithmic viscosity number	گرانروی درونی
inmost thoughts	اندیشههای درونی
internal conversion	تبدیل درونی
internal energy	انرژی درونی
internal temperature	دمای درونی
internal font	فونت درونی
internal force	نیروی درونی
internal friction	اصطکاک درونی
internal friction	سایش درونی
internal secretion	ترشح درونی
internal reflection	انعکاس درونی
internal phase	فاز درونی
internal vibrator	لرزاننده درونی
internal command	فرمان درونی
inner loop	حلقه درونی
inner shell electron	الکترون درونی
inner speech	گفتار درونی
internality	درونی بودن
internal inhibition	بازداری درونی
internal work	کار درونی
intercorrelation	وابستگی درونی
interflow	جریان اب درونی
interior affairs	کارهای درونی
interiority	درونی بودن
internal pressure	فشار درونی
aula	حیاط درونی
interpolation	براورد درونی
interpolations	براورد درونی
innate	درونی چسبنده
interior	درونی درون
interiors	درونی درون
dynamic	نیروی درونی
dynamically	نیروی درونی
pectoral	صدری درونی
internalizing	درونی کردن
internalizes	درونی کردن
archivolt	قوس درونی
esoteric	رمزی درونی
internalization	درونی ساختن
internalised	درونی کردن
internalises	درونی کردن
internalising	درونی کردن
internalize	درونی کردن
internalized	درونی کردن
pectorals	صدری درونی
indoor	درونی داخلی
pore pressure	فشار درونی
endoderm	پرده درونی
endocardium	پرده درونی دل
endogenous event	رویداد درونی
subjectivity	درونی بودن
internal consistency	هماهنگی درونی
ductless gland	غده درونی
the inner layer	چینه درونی
cooptation	انتخاب درونی
the inner layer	لایه درونی
bal badak	تیغ درونی پا
in-fighting	کشمکش درونی
internal sort	مرتب کردن درونی
internal resisting moment	لنگر مقاوم درونی
inherent [in] <adj.>	درونی [ماندگار] [ذاتی]
thermionic arc	قوس گرمیونایی درونی
internist	متخصص داروهای درونی
mesophyll	بافت درونی برگ
scarp	دیوار درونی خندق
sacrp	دیوار درونی خندق
internal torque	گشتاور نیروی درونی
psychogenesis	پیدایش نیروی درونی
inwarness	بطون درونی بودن
Internal energy	انرژی درونی [فیزیک]
internal consistency coefficient	ضریب همسانی درونی
endo arterities	اماس درونی شریان
endocarditis	اماس غشاء درونی دل
endocarp	حلقه درونی میوه
dynamic pressure	فشار محرکه درونی
endocrane	سطح درونی جمجمه
enostosis	اماس درونی استخوان
endosporium	غشاء درونی تخم
endospore	غشاء درونی تخم
autotelic	دارای قصد درونی
inner work function	انرژی خروج درونی
internal hard disk	دیسک سخت درونی
endometrium	پرده درونی زهدان
internal evidence	مدارک یاگواه درونی
endometritis	اماس درونی زهدان
internalization	درونی یا باطنی کردن
inside berm	سکوی شیببر درونی
endocardial	وابسته به پرده درونی دلhypoblast
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
internal ophthalmia	اماس درونی تخم چشم
extruded corner	[پیش آمدگی گوشه درونی]
insides	نزدیک به مرکز بخش درونی
endosarc	قسمت درونی سفیده سلول
endoskeleton	استخوان بندی درونی حیوان
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal friction	مالش درونی سایش داخلی
escarp	سرازیری درونی خندق یاخاکریز
interoceptive	وابسته به انگیزش وتحریک درونی
integrated	مودمی که بخش درونی سیستم باشد
to protect home industry	صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
auscultator	گوش کننده صداهای درونی بدن
intramural	واقع در این سوی دیوارها درونی
field glass	عدسی درونی دوربین یاذره بین
entoptics	شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
lock	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutters	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima	درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutter	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer	اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
psychogenesis	ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
epicanthus	لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Marxists	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography	شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu	ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield	زره درونی زره داخلی