English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (2 milliseconds)
English Persian
he speaks to the purpose بیهوده نمیگوید
Other Matches
implicit reference مرجعی به شی که محل دقیق صفحه را نمیگوید ولی فرض میکند که شی روی صفحه جاری قرار دارد یا قابل دیدن است
purposeless بیهوده
idlest بیهوده
ineffectual بیهوده
unfruitful بیهوده
to no purpose بیهوده
bootless بیهوده
trashy بیهوده
trashiest بیهوده
trashier بیهوده
kibosh بیهوده
rodomontade بیهوده
of no issue بیهوده
purposelessly بیهوده
futility بیهوده گی
thankless بیهوده
idles بیهوده
idled بیهوده
idle بیهوده
pointless بیهوده
unavailing بیهوده
dulls بیهوده
dulling بیهوده
dullest بیهوده
jejune بیهوده
vain بیهوده
waste بیهوده
futile بیهوده
non-starter بیهوده
wastes بیهوده
in vain بیهوده
non-starters بیهوده
dull بیهوده
dulled بیهوده
driftless بیهوده
duller بیهوده
uselessly بیهوده
ineffective بیهوده
ineffectively بیهوده
futilely بطور بیهوده
fribble کار بیهوده
flash in the pan کوشش بیهوده
rants بیهوده گویی
havers بیهوده چرند
mockery زحمت بیهوده
ranting بیهوده گویی
infructuous بیحاصل بیهوده
idle talk سخن بیهوده
false pride غرور بیهوده
wild goose chase تلاش بیهوده
an absurd notion خیال بیهوده
dead pull کوشش بیهوده
claver گفتار بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
an abortive attempt کوشش بیهوده
hooey بیهوده مزخرف
ineffectually بطور بیهوده
frustrated باطل بیهوده
inert society جامعه بیهوده
farces کار بیهوده
farce کار بیهوده
wild-goose chases تلاش بیهوده
wild-goose chase تلاش بیهوده
ineffectual struggle کوشش بیهوده
inutile بیهوده نامناسب
ranted بیهوده گویی
blethered بیهوده گفتن
blether بیهوده گفتن
unproductive consumption مصرف بیهوده
babbles سخن بیهوده
babbled سخن بیهوده
babble سخن بیهوده
vaporing سخن بیهوده
wasteful expenditures مخارج بیهوده
without result بی نتیجه بیهوده
blethering بیهوده گفتن
rant بیهوده گویی
lostlabour کوشش بیهوده
ranten بیهوده گویی
blethers بیهوده گفتن
tautologic بیهوده تکرار کن
to dally بیهوده گذرانیدن
fillips چیز بیهوده
fillip چیز بیهوده
to go on بیهوده مگو
jauk بیهوده وقت گذراندن
to milk the ram کوشش بیهوده کردن
to loaf a way one's time بیهوده وقت گذراندن
quiddle بیهوده وقت گذرانیدن
inanity بیهودگی کار بیهوده
boondoggle [American English] وقت بیهوده گذرانی
to muck a bout بیهوده وقت گذراندن
to beat the air کوشش بیهوده کردن
to break butterfly on wheel کوشش بیهوده کردن
to break butterfly on wheel بیهوده صرف نیروکردن
to lop a bout بیهوده وقت گذراندن
dawdles بیهوده وقت گذراندن
absurdly بطور بیهوده و مزخرف
dawdling بیهوده وقت گذراندن
vain مغرورانه بطور بیهوده
moon بیهوده وقت گذراندن
fiddles کار بیهوده کردن
fiddled کار بیهوده کردن
fiddle کار بیهوده کردن
loaf وقت را بیهوده گذراندن
piddles کار بیهوده کردن
piddled کار بیهوده کردن
moons بیهوده وقت گذراندن
jive کلمات بیهوده واحمقانه
dawdled بیهوده وقت گذراندن
frivolous پوچ بیهوده وبیمعنی
delusion پندار بیهوده وهم
frivol کار بیهوده کردن
dillydally بیهوده وقت گذراندن
dawdler بیهوده وقت گذران
small talk حرف بیهوده زدن
jived کلمات بیهوده واحمقانه
delusions پندار بیهوده وهم
jives کلمات بیهوده واحمقانه
jiving کلمات بیهوده واحمقانه
dawdle بیهوده وقت گذراندن
impracticable غیر عملی بیهوده
piddle کار بیهوده کردن
piffle من من کردن حرف بیهوده زدن
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to plough the sand کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough sands کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to p at or in an occpation بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
inanely بطور پوچ یا بی معنی بیهوده
to loiter a way one's time وقت خود را بیهوده گذرانیدن
nugacity چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
snoozing خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozes خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snooze خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
to saunter through life عمر را بیهوده وبا ولگردی گذرانیدن
hypochondria اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
cannon fodder [soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed] خوراک توپ [سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
Recycle Bin نشانهای روی صفحه نمایش ویندوزکه مانند محل نگهداری کاغذهای بیهوده است
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
gigo اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
garbage in garbage out اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
wastes حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste حرام کردن بیهوده تلف کردن
run through <idiom> اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com