English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
shallow water blackout بیهوشی غواص که نفس رازیر اب حبس کرده
Other Matches
to d. down a fire اتش رازیر خاکستر کردن
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
forgman غواص
frogman غواص
skin-divers غواص
diver غواص
skin-diver غواص
ember goose غواص
skin diver غواص
frogmen غواص
ember diver غواص
scuba diver غواص با وسایل
swim fin کفش غواص
mouthpieces لوله هوای غواص
snorkeler غواص با ماسک و لوله
mouthguard لوله هوای غواص
mouthpiece لوله هوای غواص
scuba dive فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
bottom time مدت ماندن غواص در زیر اب
lifelines طناب یارسن نجات غواص
surface line طناب وصل به غواص و قایق
scuba وسیله ماندن غواص در زیراب
loon انواع پنگوئنهای ماهیخوار و غواص
lifeline طناب یارسن نجات غواص
anesthetics بیهوشی
anesthesia بیهوشی
lipothymy بیهوشی
epilepsy بیهوشی
insensibility بیهوشی
insipience بیهوشی
anaesthesia بیهوشی
unconsciousness بیهوشی
syncope بیهوشی
anaesthetic بیهوشی
anaesthetics بیهوشی
hang off مکث کوتاه غواص در زیر اب در صعود
blackouts بیهوشی موقت
blackout بیهوشی موقت
local anasthesia بیهوشی موضعی
stupidity خریت بیهوشی
stupidities خریت بیهوشی
astonishment حیرت بیهوشی
stupefaction بیهوشی تخدیر
anesthetic داروی بیهوشی
stupidness بیهوشی حماقت
anaesthetist متخصص بیهوشی
ambient water ابی که در عمق معین دراطراف غواص است
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
buddy line طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
trance از خود بیخودی بیهوشی
anaesthetics بی حسی داروی بیهوشی
anaesthesia بی حسی داروی بیهوشی
anesthetics بی حسی داروی بیهوشی
trances از خود بیخودی بیهوشی
anaesthetic بی حسی داروی بیهوشی
to come to oneself <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come to <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
insensibly از روی بیهوشی یا بی حسی
to become conscious به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
nitrogen narcosis حالت مستانه غواص در عمق بیش از 031 متر
anesthetist پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
ictus تپش حمله ناگهانی بیهوشی
to anaesthetize locally سر کردن بیهوشی موضعی زدن
j valve سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
blackout فراموشی [یا بیهوشی یا نابینایی] موقتی [پزشکی]
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
to have a blackout فراموشی [یا بیهوشی یا نابینایی] موقتی داشتن [پزشکی]
concussion صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
flmingo مرغ اتشی مرغ غواص
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
beastby کرده
gelid یخ کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
soufflTs پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
infusions دم کرده
puffed out <adj.> پف کرده
off the trail پی گم کرده
unconsciously غش کرده
unconscious غش کرده
souffle پف کرده
souffles پف کرده
infusion دم کرده
bouffant پف کرده
bloat پف کرده
puff pastry پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
pulled خشک کرده
inwrought از تو کار کرده
clarified صاف کرده
risen طلوع کرده
iced خنک کرده
beheld مشاهده کرده
intumescent اماس کرده
educated تحصیل کرده
rooted ریشه کرده
in flower شکوفه کرده
sweated عرق کرده
grown رشد کرده
strained صاف کرده
intumescent باد کرده
sawn اره کرده
mistaken اشتباه کرده
iced ppa خنک کرده
let it be done کرده شود
distent ورم کرده
fecit درست کرده
farthingale دامن پف کرده
farcie دلمه کرده
farci دلمه کرده
enrooted ریشه کرده
smoothfaced صاف کرده
it is very easily done کرده میشود
nodular ورم کرده
off the track ازخط پی گم کرده
overage کم رشد کرده
blubbery ورم کرده
billowy باد کرده
bendon نیت کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
ghi کره اب کرده
ghee کره اب کرده
they have done their work را کرده اند
fucate رنگ کرده
fubsy قوز کرده
testate وصیت کرده
baggily بطورباد کرده
fretty اماس کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
deep rooted ریشه کرده
bunged up باد کرده
wedded ازدواج کرده
grown-up رشد کرده
self taught تحصیل کرده
puffed <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
decorated زینت کرده
knotted ازدحام کرده
tinned قوطی کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
began شروع کرده
blown ورم کرده
restrained لگام کرده
full-grown رشدکامل کرده
full grown رشدکامل کرده
tumescent ورم کرده
fried سرخ کرده
puffy <adj.> باد کرده
tumid <adj.> ورم کرده
turgid <adj.> ورم کرده
get کسب کرده
shots اصابت کرده
shot اصابت کرده
puffed <adj.> آماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
puffy <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
turgid <adj.> آماس کرده
gets کسب کرده
hidden پنهان کرده
carpeted فرش کرده
inveterate ریشه کرده
getting کسب کرده
grown-ups رشد کرده
puffed <adj.> باد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
turgid <adj.> باد کرده
unruffled ارام کرده
ventricular باد کرده
whey شیرچرخ کرده
airless گرفته یا دم کرده
chose انتخاب کرده
picked پاک کرده
refined تمیز کرده
begotten تولید کرده
painted رنگ کرده
warm infusion چیز دم کرده
protuberant باد کرده
indrawn جذب کرده
swollen اماس کرده
deep-rooted ریشه کرده
swollen ورم کرده
fled فرار کرده
purified پاک کرده
tumid اماس کرده
neutralized بیطرف کرده شده
tumid ورم کرده متورم
turgescent باد کرده پرطمطراق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com