Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English
Persian
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
Other Matches
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
Queen Mother
ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
Queen Mothers
ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
syngraph
تنظیم کنندگان رسیده باشد
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
widow
بیوه کردن بیوه شدن
widows
بیوه کردن بیوه شدن
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
to hand down
بارث گذاشتن
legates
بارث گذاشتن
matrolinous
بارث برنده
legate
بارث گذاشتن
She leads her husband by the nose .
سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
suttee
زن هندو که خود راروی جنازه شوهرش میسوزاند
queen dowager
زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
heritable
بارث رسیدنی قابل توارث
heredity
رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
summation
مقامی خلاصه
subrogation
قائم مقامی
protem
شاغل مقامی بطورموقت
write up
<idiom>
مقامی را به حساب آوردن
establishing
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
کسی رابه مقامی گماردن
vicarial
وابسته به خلیفه قائم مقامی
to drum a tune
ضرب مقامی راباکوس گرفتن
establish
کسی رابه مقامی گماردن
devisor
کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
To assume office .
عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
outs and ins
انانی که سر کار دارای مقامی هستند
to invoke a higher power
به مقامی بالاتر رجوع کردن
[برای کمک]
widow
بیوه
relict
زن بیوه
widows
بیوه
widow
بیوه زن
window
بیوه زن
relict
بیوه
viduity
بیوه گی
widows
بیوه زن
viduity
حالت زن بیوه
widow
سطر بیوه
widows
سطر بیوه
queen dowager
ملکه بیوه
lone
بیوه یکه
grand duchess
زوجه یا بیوه دوک
plead for the widow
در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
grass widower
مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
pin money
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
protempore
موقت شاغل مقامی بطور موقت
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
riper
رسیده
consummate
رسیده
mellows
رسیده
mellowing
رسیده
consummated
رسیده
mellow
رسیده
ripe
رسیده
mellowed
رسیده
consummates
رسیده
headed
رسیده
consummating
رسیده
ripest
رسیده
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
imported
کالای رسیده
ripely
بطور رسیده
importing
کالای رسیده
new arrived
تازه رسیده
approvingly
به تایید رسیده
knee high
بزانو رسیده
Inc
به ثبت رسیده
overripe
بسیار رسیده
maturation
رسیده شدن
floor length
رسیده بکف
new come
تازه رسیده
overdue
موعد رسیده
import
کالای رسیده
in-
:رسیده امده
in
:رسیده امده
over ripe
زیاد رسیده
culminant
باوج رسیده
fullest
بالغ رسیده
climactic
باوج رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
jack in office
رسیده است
full
بالغ رسیده
It's time
وقتش رسیده که
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
in wards
کالای رسیده
full-fledged
بالغ رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
full fledged
بالغ رسیده
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
intersection point
نقطه بهم رسیده
saturant
بحد اشباع رسیده
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
ripening
رسیده کردن یاشدن
ripened
رسیده کردن یاشدن
ripen
رسیده کردن یاشدن
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
ripens
رسیده کردن یاشدن
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
aggrieved
محنت رسیده مغموم
antemortem
مرگ زود رسیده
grown
رسیده جوانه زده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
indenting
سفارش رسیده از خارج
indents
سفارش رسیده از خارج
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
parvenus
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
indent
سفارش رسیده از خارج
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
inwards
واردات کالای رسیده
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
if i had brains
<idiom>
اگر عقلم رسیده بود
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end
استان به پایان رسیده است
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
Has a letter arrived for me?
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
irreducibility
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
nonagium
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponent
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
hot valve clearance
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com