English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
Other Matches
labor mobility تحرک نیروی کار
mobility of labor تحرک نیروی کار
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
unemployment بیکاری
idless بیکاری
vacations بیکاری
idly به بیکاری
sloth بیکاری
vacation بیکاری
inoccupation بیکاری
idleness بیکاری
unemployment rate نرخ بیکاری
intellectual unemployment بیکاری تحصیلکرده ها
jobless وابسته به بیکاری
latency زمان بیکاری
an off day روز بیکاری
technological unemployment بیکاری فنی
chronic unemployment بیکاری مزمن
voluntary unemployment بیکاری ارادی
rate of unemployment نرخ بیکاری
seasonal unemployment بیکاری فصلی
idle hours ساعتهای بیکاری
hidden unemployment بیکاری پنهان
off hours ساعات بیکاری
frictional unemployment بیکاری اصطکاکی
residual unemployment بیکاری باقیمانده
marginal unemployment بیکاری نهائی
cyclical unemployment بیکاری ادواری
disguised unemployment بیکاری پنهان
unemployment inflation dilemma معمای بیکاری
disguised unemployment بیکاری نامرئی
mass unemployment بیکاری انبوه
down time زمان بیکاری
cyclical unemployment بیکاری دورانی
structural unemployment بیکاری بنیادی
In ones spare time . دروقت بیکاری
unemployment insurance بیمه بیکاری
structural unemployment بیکاری ساختاری
volubility تحرک
locomotion تحرک
stirring پر تحرک
mobility تحرک
stimuli تحرک
dynamism تحرک
stimulation تحرک
stimulus تحرک
mobile با تحرک
movability تحرک
mobiles با تحرک
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
kief بنگ کیف بیکاری
involuntary unemployment بیکاری غیر ارادی
unemployment fund صندوق تامین بیکاری
quantity of leisure مقدار ساعات بیکاری
idleness بیکاری تنبلی بطالت
dole حق بیمه ایام بیکاری
inactively از روی بیکاری بطورغیرفعال
idlesse بیکاری تنبلی بطالت
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
natural unemployment rate نرخ بیکاری طبیعی
mobility ratio نسبت تحرک
mobility of capital تحرک سرمایه
motion study تحرک سنجی
downward mobility تحرک نزولی
locomotives وابسته به تحرک
locomotive وابسته به تحرک
class mobility تحرک طبقاتی
mobile قابل تحرک
reflated تحرک بخشیدن
class mobility تحرک طبقهای
horizontal mobility تحرک افقی
mobiles قابل تحرک
reflates تحرک بخشیدن
immobilization عدم تحرک
mobility قوه تحرک
mobility تحرک یکان
dynamism قدرت تحرک
reflating تحرک بخشیدن
immobility تحرک ناپذیری
reflate تحرک بخشیدن
vagility دارای تحرک
locomotor نقص تحرک
locomotory نقص تحرک
limiting ionic mobility تحرک یونی حد
geographical mobility تحرک جغرافیائی
vertical mobility تحرک عمودی
ionic mobility تحرک یونی
occupational mobility تحرک شغلی
cell animation تحرک سلولی
vagile دارای تحرک
static بدون تحرک
immobility عدم تحرک
social mobility تحرک اجتماعی
upward mobility تحرک صعودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
inflationary gap بیکاری مطلقا" وجودنداشته باشد
unemployment benefit کمک دریافتی در دوران بیکاری
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
idle time دوره فترت زمان بیکاری
lay off فصل کم کاری دوره بیکاری
thermotaxis تحرک در اثر گرما
mobility of factors of production تحرک عوامل تولید
mobility of a charged particle تحرک ذره باردار
sticking point نقطهی عدم تحرک
sticking points نقطهی عدم تحرک
locomotion تحرک نقل وانتقال
horizontal labor mobility تحرک افقی کارگر
factor mobility تحرک عوامل تولید
to reflate the economy به اقتصاد تحرک بخشیدن
horizontal social mobility تحرک افقی اجتماعی
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
trade off between inflation and رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
squashed پرتاب بدون تحرک زیاد
squashes پرتاب بدون تحرک زیاد
squashing پرتاب بدون تحرک زیاد
low feild mobility قابلیت تحرک میدان ضعیف
movement گردش جابجا کردن تحرک
mobilization بسیج کردن تحرک دادن
squash پرتاب بدون تحرک زیاد
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
catch up تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
mobilization به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
incomplete flower گل ناقص
manque ناقص
mutilating ناقص
malformed ناقص
faulty ناقص
defective ناقص
mutilate ناقص
mutilates ناقص
half-baked ناقص
shortest ناقص
stickit ناقص
shorter ناقص
mutilated ناقص
meagre ناقص
roughcast ناقص
deficient ناقص
unperfect ناقص
short ناقص
skimpy ناقص
inadequate ناقص
incomplete ناقص
rudimentary ناقص
incorrect ناقص
rudimental ناقص
imperfect ناقص
imcomplete ناقص
violator ناقص
inconsummate ناقص
violators ناقص
in defect ناقص
imperfective ناقص
nubbin میوه ناقص
to put in rime قافیه ناقص
paresis فلج ناقص
defectively بطور ناقص
deficiently بطور ناقص
missed approach فرود ناقص
moon calf خلقت ناقص
paraparesis فلج ناقص پا
ill- بطور ناقص
ill بطور ناقص
ills بطور ناقص
mooncalf ناقص الخلقه
mutilator ناقص کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com