English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
xenophile بیگانه دوست
Other Matches
foreignism رسم بیگانه بیگانه پرستی
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
barbarous بیگانه
strange بیگانه
strangest بیگانه
only بس بیگانه
foreigner بیگانه
exotic بیگانه
foreign بیگانه
abroad بیگانه
barbarians بیگانه
barbarian بیگانه
xenophobe بیگانه
foreigners بیگانه
outsider بیگانه
aliens بیگانه
outsiders بیگانه
peregrin or rine بیگانه
oversea بیگانه
alien بیگانه
stranger بیگانه
peregrine بیگانه
foreignism اصطلاح بیگانه
foreing currency پول بیگانه
overseas کشورهای بیگانه
xenoplastic همزیست با بیگانه
xenocentrism بیگانه محوری
xenophile بیگانه پرست
xenophilism بیگانه پرستی
xenophilous بیگانه پرست
foreign subjects اتباع بیگانه
xenophobia بیگانه هراسی
xenophobe بیگانه ترس
xenophobe دشمن بیگانه
estrangements بیگانه کردن
holozoic بیگانه خوار
estrangement بیگانه کردن
outlandish بیگانه وار
phagocytosis بیگانه خواری
stranger بیگانه کردن
xenophobia بیگانه ترسی
abroad ممالک بیگانه
loanword واژه بیگانه
foreignlegion هنگ بیگانه
estrange بیگانه کردن دورکردن
he is no linguist زبان بیگانه نمیداند
foreign value system نظام ارزشی بیگانه
xenoglossophobia هراس از زبانهای بیگانه
xenoglossophilia عشق به زبانهای بیگانه
macrophage یاخته بیگانه خواردرشت
publicans بیگانه صاحب میخانه
overseas agent نماینده درکشور بیگانه
foreignize بیگانه کردن یاشدن
currency ارز پول بیگانه
currencies ارز پول بیگانه
barbarize بیگانه یا وحشی شدن
phagocyte سلول بیگانه خوار
non-resident alien [NRA] بیگانه غیر مقیم
strangely بطور غریب یا بیگانه
strangers بطور غریب یا بیگانه
publican بیگانه صاحب میخانه
gringo بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
gringos بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
invasive exotic گونه بیگانه [گیاه شناسی]
foreignize حالت بیگانه دادن یایافتن
neophyte گونه بیگانه [گیاه شناسی]
invasive species گونه بیگانه [گیاه شناسی]
alien species گونه بیگانه [گیاه شناسی]
exotic گونه بیگانه [گیاه شناسی]
indenting سفارش خرید از کشور بیگانه
indents سفارش خرید از کشور بیگانه
indent سفارش خرید از کشور بیگانه
phagotroph ریزه پرواره بیگانه خوار
the a.of boreign words اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
disuniting باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
barbarize با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
disunite باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
tramontane واقع در ماوراء جبال الپ بیگانه
phagocytize در اثر بیگانه خواری تحلیل رفتن
disunited باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
enclave ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
alienability قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
to purify the person language زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
adoption اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
exclave ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
short-haul کاروان دریایی که بین سواحل دو کشور بیگانه و ناشناس حرکت میکند
enclave ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
short haul کاروان دریایی که بین سواحل دو کشور بیگانه و ناشناس حرکت میکند
enclaves ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
ablegate مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
dienophile دی ان دوست
unfriended بی دوست
leal دوست
hydrophilic compound اب دوست
philoginous زن دوست
philogynist زن دوست
hydrophilic اب دوست
bozo دوست
friend دوست
amicable دوست
chums دوست
chum دوست
ally دوست
formalist دوست
schoolmate دوست
allying دوست
friends دوست
buddies دوست
buddy دوست
heart-to-hearts دوست
friendless بی دوست
schoolmates دوست
heart-to-heart دوست
heart to heart دوست
phiadelphian نوع دوست
phihellenic یونانی دوست
philhellene دوست یونان
philhellenic دوست یونان
philobiblic کتاب دوست
philanthrope بشر دوست
philotechnic صنعت دوست
philotechnic صناعت دوست
pornerastic جنده دوست
psychrophilic سرما دوست
myrmecophilous مورجه دوست
negrophil زنگی دوست
negrophil سیاه دوست
nucleophile هسته دوست
ornithophilous مرغ دوست
oxyphil اسید دوست
oxyphile اسید دوست
necrophilous لاشه دوست
I need my e من دوست دارم
patiot میهن دوست
lithophilous سنگ دوست
saprophytic پوده دوست
solomon صلح دوست
zoophilic حیوان دوست
zoophilous حیوان دوست
careerist حرفه دوست
careerists حرفه دوست
family man زن و بچه دوست
family men زن و بچه دوست
girlfriend دوست دختر
girlfriends دوست دختر
pen pal دوست قلمی
pen pal دوست مکاتبهای
pen pals دوست قلمی
take kindly to <idiom> دوست داشتن
unlovely دوست نداشتنی
lovable دوست داشتنی
his friend's murder قتل دوست او
sweet tooth شیرینی دوست
to make a friend of دوست شدن با
pen pals دوست مکاتبهای
dislikable دوست نداشتنی
social گروه دوست
likes دوست داشتن
liked دوست داشتن
disliking دوست نداشتن
like دوست داشتن
sporting بازی دوست
gregarious گروده دوست
affects دوست داشتن
affect دوست داشتن
crony دوست صمیمی
cronies دوست صمیمی
expressionism حالت دوست
social جمعیت دوست
likable دوست داشتنی
dendrophilous درخت دوست
culturist فرهگ دوست
chessist شطرنج دوست
cater cousin دوست صمیمی
bibliophil کتاب دوست
anglophile انگلیسی دوست
amativeness دوست داشتن
acidophile اسید دوست
acidophile ترشی دوست
boyfriends دوست پسر
boyfriend دوست پسر
likeable دوست داشتنی
dislikes دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
loyalists دولت دوست
loyalist دولت دوست
cobber دوست صمیمی
patriotic میهن دوست
patriots وطن دوست
patriot وطن دوست
expressionist حالت دوست
philanthropists بشر دوست
philanthropist بشر دوست
lovely دوست داشتنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com