English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
Other Matches
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
undo بی اثرکردن
undoes بی اثرکردن
to knock the bottom out of بی اثرکردن
counterwork بی اثرکردن
foiled زرورق بی اثرکردن
foiling زرورق بی اثرکردن
foils زرورق بی اثرکردن
void باطل بی اثرکردن
acted رفتارکردن اثرکردن
foil زرورق بی اثرکردن
act رفتارکردن اثرکردن
enervate ناتوان کردن بی اثرکردن
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
eruptive انفجاری
volcanic انفجاری
eruptional انفجاری
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
explosive train فتیله انفجاری
explosive bolt سه راهی انفجاری
primacord فتیله انفجاری
explosive bolt پیچ انفجاری
fireball گلوله انفجاری
destructor چاشنی انفجاری
fireballs گلوله انفجاری
explosive power توان انفجاری
detonating cord فتیله انفجاری
demolition belt کمربند انفجاری
explosive rivet پرچ انفجاری
forging burst اهنگری انفجاری
explosive welding جوشکاری انفجاری
ignitor فتیله انفجاری
burst force نیروی انفجاری
blow out fuse فیوز انفجاری
booby-trap تله انفجاری
blasting gelatin ژلاتین انفجاری
blasting fuze ماسوره انفجاری
blasting fuse اتشباری انفجاری
booby trap تله انفجاری
bloom رشد انفجاری
bloomed رشد انفجاری
blooms رشد انفجاری
detonating fuse فیوز انفجاری
shrapnel shell گلوله انفجاری
shrapnel گلوله انفجاری
bursting charge بار انفجاری
booby-traps تله انفجاری
brisance ضربه انفجاری
booby-trapping تله انفجاری
booby-trapped تله انفجاری
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
booby-traps تله انفجاری کردن
booby-trap تله انفجاری کردن
booby-trapping تله انفجاری کردن
booby trap تله انفجاری کردن
booby-trapped تله انفجاری کردن
plaster charge خرج انفجاری افشان
combination circuit مدار انفجاری مرکب
mining effect اثر انفجاری مین
explosive forming شکل دادن انفجاری
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
boobytrapped mine مین تله انفجاری شده
actuate به کارانداختن سیستم انفجاری مین
trap mine مین تله انفجاری شده
destructor منفجر کننده عامل انفجاری
weapon alpha نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
egg بمب انفجاری قوی که بوسیله هواپیماپرتاب میشود
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
plants وسایل
facilities وسایل
plant وسایل
furniture وسایل
assets وسایل
accouterment وسایل
means وسایل
media وسایل
tentage وسایل چادرزنی
tentage وسایل چادر
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
captured material وسایل اغتنامی
sundry items وسایل متفرقه
installing از کارانداختن وسایل
rigging warrant فهرست وسایل
sonic equipment وسایل اوازی
sonic equipment وسایل اوایی
install از کارانداختن وسایل
scuba diver غواص با وسایل
building plant وسایل ساختمان
cable accessory وسایل کابل
installs از کارانداختن وسایل
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment وسایل یدکی
accessory equipment وسایل یدکی
loading facilities وسایل بارگیری
means استطاعت وسایل
scuba diving غواصی با وسایل
utility وسایل رفاهی
artificial aids وسایل کمکی
artificial suporters وسایل محافظتی
utensils وسایل اسباب
fitments وسایل نصب
fitment وسایل نصب
utensil وسایل اسباب
bedding وسایل خواب
tools of research وسایل تحقیقات
test equipment وسایل ازمایش
salvage وسایل اسقاطی
tentage وسایل چادرها
war material وسایل جنگی
cryptodevice وسایل رمز
mess gear وسایل غذاخوری
subsistence وسایل زیست
furtherance تهیه وسایل
erosion فرسایش وسایل
mess kit وسایل غذاخوری
dust collection equipment وسایل گردگیری
means of production وسایل تولید
salvaging وسایل اسقاطی
Home appliances وسایل خانگی
salvages وسایل اسقاطی
fabricator سازنده وسایل
salvaged وسایل اسقاطی
mnemonics وسایل یادیار
communication channels وسایل ارتباطی
layouts ترتیب وسایل
push botton وسایل خودکار
pool equipment وسایل تعمیرگاه
layout ترتیب وسایل
essential elements وسایل ضروری
attachment وسایل وابسته
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
cryptomaterial وسایل رمز
chaffing gear وسایل ضد سایش
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
salvages اوراق کردن وسایل
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
mass media وسایل ارتباط جمعی
gate وسایل ورود ورودیه
salvaged اوراق کردن وسایل
gates وسایل ورود ورودیه
gasman مکانیک وسایل گازسوز
gasmen مکانیک وسایل گازسوز
splint وسایل شکسته بندی
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
salvaging اوراق کردن وسایل
plugs ورودی که به وسایل مختلف
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
plug ورودی که به وسایل مختلف
banks مجموعهای از وسایل مشابه
bank مجموعهای از وسایل مشابه
plugging ورودی که به وسایل مختلف
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
gripping appliance وسایل بست و مهارکنندگی
on hand وسایل موجود درانبار
pararaft وسایل نجات چتربازی
penetration aids وسایل تولید نفوذ
deck load وسایل روی پل کشتی
golf bag کیف وسایل گلف
cryptodevice وسایل رمز کردن
pool equipment وسایل پارک موتوری
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com