Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English
Persian
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
Other Matches
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
driving
موثر رانندگی
driving licenses
گواهینامه رانندگی
wheel gloves
دستکش رانندگی
driving licences
گواهینامه رانندگی
driving licence
گواهینامه رانندگی
chauffeur
رانندگی کردن
chauffeured
رانندگی کردن
chauffeurs
رانندگی کردن
chauffeuring
رانندگی کردن
staging
رانندگی کالسکه
radius of action
ناحیه رانندگی
motoring offences
جرائم رانندگی
drive
رانندگی کردن
drives
رانندگی کردن
driving experience
تجربه رانندگی
karting
رانندگی با اتومبیل کوچک
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
drives
رانندگی ارابه مسابقهای
drunken driving
رانندگی در حال مستی
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
traffic court
دادگاه تخلفات رانندگی
to drive a car
رانندگی کردن خودرویی
pull ahead
جلو زدن
[در رانندگی]
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
to drive on dimmed
[dipped]
headlights
با نور پایین رانندگی کردن
reduced lighting
حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
traffic court
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
Here ist my driving licence card.
بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
iceboat
قایق مخصوص رانندگی روی سطح یخزده
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
for fealty of
با احتیاط
forgetter
بی احتیاط
circumspective
با احتیاط
discreet
<adj.>
با احتیاط
imprudent
بی احتیاط
careful
با احتیاط
circumspection
احتیاط
discretion
احتیاط
guardless
بی احتیاط
reservation
احتیاط
reserving
احتیاط
discretional
<adj.>
با احتیاط
cautioned
احتیاط
reserves
احتیاط
prudent
[discreet]
<adj.>
با احتیاط
reserve
احتیاط
retenv
احتیاط
reservations
احتیاط
niceties
احتیاط
incircumspect
بی احتیاط
incosiderate
بی احتیاط
discrete
<adj.>
با احتیاط
nicety
احتیاط
ciecumspect
با احتیاط
vigilance
احتیاط
rashes
بی احتیاط
rash
بی احتیاط
cautions
احتیاط
cautioning
احتیاط
caution
احتیاط
prudence
احتیاط
precautions
احتیاط
prudish
با احتیاط
precaution
احتیاط
well-advised
با احتیاط
canniness
احتیاط
closeness
احتیاط
cautel
احتیاط
yogurts
احتیاط
yoghurts
احتیاط
yoghurt
احتیاط
yoghourts
احتیاط
injudicious
بی احتیاط
incautious
بی احتیاط
indiscreet
بی احتیاط
improvident
بی احتیاط
precautious
با احتیاط
to take in a reef
احتیاط کردن
with reserve
بقید احتیاط
wariness
احتیاط کار
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
discreetness
احتیاط کاری
in case
برای احتیاط
measure of prevention
احتیاط کاری
mobile reserve
احتیاط متحرک
operational reserve
احتیاط عملیاتی
battle reserve
احتیاط جنگی
prudential
از روی احتیاط
warily
احتیاط کار
unresponsive
بدون احتیاط
ca'canny
با احتیاط جلورفتن
hands down
بدون احتیاط
general reserve
احتیاط عمومی
charily
از روی احتیاط
cautiousness
احتیاط کاری
cautelous
احتیاط کار
discreetnss
احتیاط کاری
fabian
احتیاط کار
floating reserve
احتیاط سیال
cannily
از روی احتیاط
for the sake of precaution
برای احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
reserves
احتیاط یدکی
reserve force
نیروی احتیاط
reservedly
از روی احتیاط
cautiously
از روی احتیاط
circumspectly
ازروی احتیاط
reserve officer
افسر احتیاط
reservedness
احتیاط کاری
reserving
احتیاط یدکی
prudentially
از روی احتیاط
prudent
از روی احتیاط
reserve echelon
رده احتیاط
chary
با احتیاط ودقیق
prudently
از روی احتیاط
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
reserve
احتیاط یدکی
bold
خشن وبی احتیاط
tactical reserve
نیروهای احتیاط تاکتیکی
forethought
مال اندیشی احتیاط
bolder
خشن وبی احتیاط
boldest
خشن وبی احتیاط
precautions
حزم احتیاط کردن
warily
از روی احتیاط محتاطانه
precaution
حزم احتیاط کردن
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
over caution
احتیاط بیش اندازه
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
Caution demands that . . .
شرط احتیاط آنست که …
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
to be on guard
بودن احتیاط کردن
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
to keep guard
بودن احتیاط کردن
wariness
از روی احتیاط محتاطانه
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
base reserves
ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
guards
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guarding
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guard
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
stalked
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
reserved list
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
precaution
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
precautions
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
stalks
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalk
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
mobilization
به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
yellow arc
محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
reservoirs
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
reservoir
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com