Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
wild cat
بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
Other Matches
debenture bond
برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
overdraft
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdrafts
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
backing
پشتوانه
fund
پشتوانه
backlogs
پشتوانه
bankroll
پشتوانه
backlog
پشتوانه
funded
پشتوانه
unfinanced
بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
backing
پشتوانه پولی
unfinanced
بدون پشتوانه
gold standards
سیستم پشتوانه طلا
fiat money
پول بدون پشتوانه
gold backing system
نظام پشتوانه طلا
wildcat money
پول بدون پشتوانه
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
shinplaster
اسکناس کم ارزش وبدون پشتوانه
monometalism
سیستم یک فلزی برای پشتوانه پول
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
craft revolving fund
حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
gold standards
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
collagteral trust bonds
قرضه هائیکه قرضه یا سهام دیگری به عنوان پشتوانه داشته باشند
federal reserve system
ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
inaccurate
نادرست
phoneys
نادرست
false code
کد نادرست
imprecise
نادرست
inexact
نادرست
unfairly
نادرست
false
نادرست
phoney
نادرست
spurious
نادرست
erroneous
نادرست
unfair
نادرست
crooked
نادرست
amiss
نادرست
dishonest
نادرست
unsafe
نادرست
phonies
نادرست
trumped up
نادرست
out of trim
نادرست
in error
<adj.>
نادرست
fouls
نادرست
foulest
نادرست
fouler
نادرست
fouled
نادرست
foul
نادرست
false
<adj.>
نادرست
out of a
نادرست
out of order
نادرست
inconsecutive
نادرست
trumped-up
نادرست
impure
نادرست
inconsequent
نادرست
infirmly
نادرست
phony
نادرست
wrongful
نادرست
sinister
کج نادرست
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
false information
اطلاعات نادرست
error
عقیده نادرست
errors
عقیده نادرست
unsound
ناخوش نادرست
false information
خبر نادرست
false
ساختگی نادرست
foul play
کار نادرست
mispronunciations
تلفظ نادرست
inaccurately
بطور نادرست
inexactly
بطور نادرست
chuck
پرتاب نادرست
chucked
پرتاب نادرست
chucks
پرتاب نادرست
wrong answers
پاسخهای نادرست
paralogism
قیاس نادرست
jackleg
ناشی نادرست
miscue
ضربه نادرست
wrong information
اطلاعات نادرست
mispronounciation
تلفظ نادرست
missatement
گفته نادرست
untrue
نادرست خائن
mistranslation
ترجمه نادرست
heterography
املای نادرست
mispronunciation
تلفظ نادرست
foul bill of lading
بارنامه نادرست
by indirection
با وسائل نادرست
misinformation
خبر نادرست
wrongfully
بطور نادرست
vicious
بدطینت نادرست
improper
نامناسب نادرست
inaccurate
نادرست یا غلط
misconstruction
تعبیر نادرست
misconstructions
تفسیر نادرست
false code
رمز نادرست
fallacy of composition
تعمیم نادرست
misconstructions
تعبیر نادرست
misconstruction
تفسیر نادرست
distractor
گزینه نادرست
malfunctions
نادرست عمل کردن
malfunctioned
نادرست عمل کردن
malfunction
نادرست عمل کردن
off base
<idiom>
غیر دقیق ،نادرست
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
lied
سخن نادرست گفتن
lies
سخن نادرست گفتن
prismatic spectacles
عینک نادرست نما
paralpgize
قیاس نادرست ساختن
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
suggestio falsi
افهار و اعلام نادرست
true false questions
پرسشهای درست- نادرست
lie
سخن نادرست گفتن
foozle
بدساختن ضربت نادرست
sigmatism
تلفظ نادرست حرف " س "
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
misallocation of resources
تخصیص نادرست منابع
ungrammatical
مخالف ایین دستور نادرست
wide of the mark
<idiom>
از هدف به دور بردن ،نادرست
false start
اغاز نادرست خطا در شروع
an i calculation
حساب نادرست یا غیر دقیق
mal
خطا نادرست و متقلبانه را می رساند
false starts
اغاز نادرست خطا در شروع
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
logical
معادل وضعیت منط قی نادرست یا صفر
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
boolean operation
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
ambiguities
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
zeros
1-رقم . 2-معادل خاموش منط قی یا وضعیت نادرست
ambiguity
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
contamination
ذخیره کردن اطلاعات در جای نادرست در حافظه
out of square
خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
zeroes
1-رقم . 2-معادل خاموش منط قی یا وضعیت نادرست
zero
1-رقم . 2-معادل خاموش منط قی یا وضعیت نادرست
semantics
خطای ناشی از استفاده از نشانه نادرست در یک دستور برنامه
grammatical error
استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
logical
خطا در طراحی برنامه که باعث جهش یا عملیات نادرست شود
hazarding
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazards
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
graft
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
mis-
پیشوندی است بمعنی غلط-اشتباه- نادرست- بد- سوء دشمنی
mis
پیشوندی است بمعنی غلط-اشتباه- نادرست- بد- سوء دشمنی
grafted
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
debounce
جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
hazarded
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazard
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
entitlement
اعتبار
value
اعتبار
validity
اعتبار
entitlements
اعتبار
estimating
اعتبار
estimates
اعتبار
estimated
اعتبار
budget
اعتبار
budgeted
اعتبار
values
اعتبار
creditability
اعتبار
creditless
بی اعتبار
reputability
اعتبار
credit line
حد اعتبار
valuing
اعتبار
validation
اعتبار
appropriation symbol
کد اعتبار
line of cerdit
خط اعتبار
budgets
اعتبار
estimate
اعتبار
influencing
اعتبار
credited
اعتبار
credit
اعتبار
influences
اعتبار
influenced
اعتبار
influence
اعتبار
credibility
اعتبار
void
بی اعتبار
prestigious
با اعتبار
credits
اعتبار
advance
اعتبار
crediting
اعتبار
authenticity
اعتبار
advancing
اعتبار
advances
اعتبار
reputation
اعتبار
invalid
: بی اعتبار
fund
اعتبار
prestige
اعتبار
importance
اعتبار
reputations
اعتبار
standing
اعتبار
esteem
اعتبار
funded
اعتبار
invalids
: بی اعتبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com