Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
inoffensively
بی انکه زننده باشد
Other Matches
frothily
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
on cne's own initiative
بی انکه کسی گفته باشد
ineffectively
بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively
بی انکه وابستگی داشته باشد
for no p reason
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
inartistically
بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
pointlessly
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
inefficaciously
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
profound gangrene
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
customs of war
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
forwarding merchant
حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
equitable mortgage
بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
to die a dry death
مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
concussive
ضربت زننده صدمه زننده
one who
انکه
whoever
هر انکه
encke
انکه
that which
انکه
or
یا انکه
he who
انکه
that
که برای انکه
on the one hand
<adv.>
یکی انکه
provided
مشروط به انکه
provided
بشرط انکه
before
پیش انکه
in the second place
دوم انکه
secondly
دوم انکه
even if
ولو انکه
for one thing
یکی انکه
on one side
<adv.>
یکی انکه
imprlmis
نخست انکه
while
حال انکه
on the condition that
به شرط انکه
tenthly
دهم انکه
ninthly
نهم انکه
for one thing
<adv.>
یکی انکه
seventhly
هفتم انکه
imprimis
اول انکه
his reputed son died
انکه مشهوربودپسراوست مرد
innocuously
بی انکه گزندی رساند
his reputed son died
انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
harmlessly
بی انکه اسیبی رساند
lastly
اخر از همه انکه
without his knowing it
بدون انکه بداند
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
affimable
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
parathesis
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
orthopaedy
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
affirmance
افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
inexorably
بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد
permanent set
حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
tie-in
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie in
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
to spray a tree
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
tie-ins
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
fetch ahead
فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
pinching
زننده
prickling
زننده
clapper
کف زننده
clappers
کف زننده
biting
زننده
knockers
زننده
pit a pat
زننده
garish
زننده
striking
زننده
poignant
زننده
acrid
زننده
squalid
زننده
repercussive
پس زننده
repeller
زننده
nippy
زننده
scabrous
زننده
pungent
زننده
odoriferous
زننده
strikingly
زننده
percutient
زننده
shuffler
زننده
tart
زننده
loathsome
زننده
wetter
نم زننده
loathful
زننده
forbidding
زننده
hideous
زننده
starring
زننده
staring
زننده
applauder
کف زننده
acrimonious
زننده
bitten
زننده
vilest
زننده
striker
زننده
strikers
زننده
tarts
زننده
vile
زننده
viler
زننده
nasty
زننده
nastiest
زننده
nasties
زننده
knocker
زننده
nastier
زننده
mordant
زننده
beater
زننده
stinking
زننده
unlovely
زننده
repellents
زننده
nauseam
زننده
water repellent
پس زننده اب
repellent
زننده
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
bubbly
جوش زننده
pricker
سیخ زننده
bubblier
جوش زننده
repulsive
زننده تنفراور
dozer
چرت زننده
repugnant
تنفرانگیز زننده
disturber
برهم زننده
napper
چرت زننده
puddler
بهم زننده
germinant
جوانه زننده
gasper
نفس زننده
estimator
تخمین زننده
pertubative
برهم زننده
bubbliest
جوش زننده
flogger
زننده شلاق
flogger
تازیانه زننده
crying
جار زننده
galssy
بی نور زننده
garishly
بطور زننده
flagellator
تازیانه زننده
fizzy
جوش زننده
flagellator
شلاق زننده
pacer
گام زننده
malodor
بوی زننده
staring red
قرمز زننده
revolting
بهم زننده
inveigler
گول زننده
gaunt
زننده ساختن
accusant
تهمت زننده
acrimoniousness
سخن زننده
catterer
چهچه زننده
pickier
ضربه زننده
appellant
تهمت زننده
pickiest
ضربه زننده
picky
ضربه زننده
scintillating
جرقه زننده
beater
کتک زننده
calumniator
افترا زننده
glares
روشنایی زننده
libellant
تهمت زننده
coruscant
برق زننده
glared
روشنایی زننده
libelant
تهمت زننده
lasher n
سد شلاق زننده
cornerman
زننده کرنر
accuser
تهمت زننده
knotter
گره زننده
kicker
زننده ضربه با پا
accusers
تهمت زننده
glare
روشنایی زننده
gaunt
زننده بی ثمر
calumnious
تهمت زننده
callers
صدا زننده
sourish
به ترشی زننده
spicily
بطور زننده
tacker
میخ زننده
howler
جیغ زننده
sharpest
زننده زیرک
howlers
جیغ زننده
harsh
ناگوار زننده
harsher
ناگوار زننده
harshest
ناگوار زننده
sharp
زننده زیرک
strider
گام زننده
slumberer
چرت زننده
tacker
کوک زننده
scarifier
تیغ زننده
scintillant
جرقه زننده
caller
صدا زننده
shackler
بخو زننده
seasoner
ادویه زننده
trudger
قدم زننده
seasoner
چاشنی زننده
shouter
فریاد زننده
sharps
زننده زیرک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com