English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
geld بی تخمدان کردن محروم کردن
Other Matches
spayed بی تخمدان کردن
spays بی تخمدان کردن
spay بی تخمدان کردن
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
evacuate ترک کردن محروم کردن
evacuating ترک کردن محروم کردن
divests محروم کردن عاری کردن
divested محروم کردن عاری کردن
interdict قدغن کردن محروم کردن
curtailing محروم کردن قطع کردن
evacuates ترک کردن محروم کردن
curtailed محروم کردن قطع کردن
evacuated ترک کردن محروم کردن
cut off قطع کردن محروم کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
curtail محروم کردن قطع کردن
divest محروم کردن عاری کردن
foreclosing محروم کردن سلب کردن
foreclosed محروم کردن سلب کردن
disappoint ناکام کردن محروم کردن
disappoints ناکام کردن محروم کردن
deprives محروم کردن معزول کردن
deprive محروم کردن معزول کردن
foreclose محروم کردن سلب کردن
forecloses محروم کردن سلب کردن
depriving محروم کردن معزول کردن
curtails محروم کردن قطع کردن
depriving محروم کردن
deprive محروم کردن
deprives محروم کردن
bereave محروم کردن
to cut off محروم کردن
strip محروم کردن از
abdicating محروم کردن
dis- محروم کردن
exclude محروم کردن
devest محروم کردن
excludes محروم کردن
abdicate محروم کردن
abdicated محروم کردن
abdicates محروم کردن
cut off محروم کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice محروم از صدا کردن
unsight از دیدن محروم کردن
disinheriting از ارث محروم کردن
disinherit از ارث محروم کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
disinherits از ارث محروم کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
ovisac تخمدان
ovaries تخمدان
ovary تخمدان
ovarium تخمدان
fruiting body تخمدان
matrix or matrices تخمدان
acapsular بی تخمدان
drill box تخمدان
ovarian مربوط به تخمدان
apple core تخمدان سیب
pod تخمدان نیام
matrices شکم تخمدان
gymnogynous برهنه تخمدان
ovaritis التهاب تخمدان
pods تخمدان نیام
ovariotomy تخمدان شکافی
ovariectomy تخمدان برداری
ovarial مربوط به تخمدان
ootheca تخمدان سوسک هاگذان
monostylous دارای یک ساقه تخمدان
hypogynous واقع در زیر تخمدان
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
epigynous واقع بروی تخمدان برمادگی
loculus سلول یا حفره تخمدان مرکب
encyst در کیسه یا تخمدان قرار دادن
legumen حبه لوبیا و باقلاو مانند انها تخمدان
lodicule یکی از دو پایه غشاء نازک تخمدان گیاهان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
disadvantaged محروم
cold turkey محروم
deprived محروم
sans محروم از
blighted محروم
bereaved محروم
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
underclass طبقهی محروم
exclusion محروم سازی
to be defected محروم شدن
choiceless محروم از حق انتخاب
lower class طبقه محروم
excludable محروم کردنی
disadvantaged children کودکان محروم
subclass طبقه محروم
underclass طبقه محروم
have not nations ملل محروم
deprivable محروم کردنی
disinherited محروم ازارث
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
dispossessor ازتصرف محروم کننده
unhouseled محروم از عشاء ربانی
disseisin محروم شدگی ازتصرف
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
estopel امرخاصی محروم شود
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com