Dictiornary-Farsi | بی تربیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 136 (10 milliseconds)

English	Persian
uncivil	بی تربیت
uncivilly	بی تربیت
ill-bred	بی تربیت
mannerless	بی تربیت
gross	بی تربیت
grossed	بی تربیت
grosser	بی تربیت
grosses	بی تربیت
grossest	بی تربیت
grossing	بی تربیت
barbarous	بی تربیت
impolite	بی تربیت
randy	بی تربیت
bearish	بی تربیت
blowzed	بی تربیت
caddish	بی تربیت
chuff	بی تربیت
churl	بی تربیت
half bred	بی تربیت
ill bred	بی تربیت
ill mannered	بی تربیت
low bred	بی تربیت
lowbred	بی تربیت
unmannerly	بی تربیت
unpolished	بی تربیت


Search result with all words

falconry	تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
schooling	تربیت اسب
gentry	مردمان محترم و با تربیت اصالت
gentry	تربیت
school	تربیت اسب
school	تادیب یا تربیت کردن
schools	تربیت اسب
schools	تادیب یا تربیت کردن
abet	تربیت کردن
abets	تربیت کردن
abetted	تربیت کردن
abetting	تربیت کردن
cultivation	تربیت
manner	تربیت
civility	نجابت ورفتار خوب تربیت
nurture	تربیت
nurtured	تربیت
nurtures	تربیت
nurturing	تربیت
probation	کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
educationally	از راه تعلیم و تربیت
upbringing	تربیت
train	تربیت کردن
trained	تربیت کردن
trains	تربیت کردن
breed	تولید کردن تربیت کردن
breeds	تولید کردن تربیت کردن
education	تعلیم و تربیت
education	تربیت
pedagogy	تربیت
cad	ادم بی تربیت
cads	ادم بی تربیت
accomplished	تربیت شده
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
educate	تربیت کردن
educates	تربیت کردن
educating	تربیت کردن
gentle	با تربیت
gentler	با تربیت
gentlest	با تربیت
discipline	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
boor	ادم بی تربیت
boors	ادم بی تربیت
educative	تربیت امیز
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت
physical education	تربیت بدنی
rear	تربیت کردن
reared	تربیت کردن
rearing	تربیت کردن
rears	تربیت کردن
cultured	تربیت شده
genteel	تربیت شده
made	تربیت شده
well-bred	با تربیت تربیت شده
dressage	حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
an a woman	زن تربیت شده
aviculture	تربیت مرغ مرغداری
carl	ادم بی تربیت
carle	شخص پست ادم بی تربیت
coach dog	یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
correctional institution	کانون اصلاح و تربیت
culture of bees	پرورش یا تربیت زنبور
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
espalier	چوب بندی برای تربیت نهال میوه
espalir	چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
fish culture	تربیت ماهی
genteelness	تربیت
genteely	از روی تربیت
gentrice	تربیت
good breeding	تربیت
halterbreak	کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
highbred	دارای تربیت یانجابت خانوادگی
housebroken	حیوان تربیت شده
hoyden	روستایی بی تربیت
ill bred	غیر متمدن بد تربیت شده
ineducable	غیر قابل تربیت
manege	محل تربیت اسب
manege	مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
mannerliness	تربیت
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
reclaim animal	حیوانات وحشی تربیت شده
reeducate	دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reeducation	تربیت مجدد
rudesby	ادم بی تربیت
steerage	اداره تربیت
teacher training	تربیت معلم
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
thorough paced	بهمه جور قدم تربیت شده
to bring up	تربیت کردن
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
trainable	تربیت پذیر
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
true bred	با تربیت
underbred	نااصل زاده بی تربیت
undisiplined	تربیت نشده
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
Other Matches

well bred	با تربیت
give lessons	تربیت کردن
instruct	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
teach	تربیت کردن
train [teach]	تربیت کردن
zootechnical	وابسته به فن تربیت حیوانات
zootechny	روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics	روش تربیت ورام کردن جانوران
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
zootechnician	کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران