Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (5 milliseconds)
English
Persian
uncomplimentary
بی تعارف ناخوشایند
Other Matches
compliments
تعارف
comity
تعارف
chivalry
تعارف
complimenting
تعارف
complimented
تعارف
compliment
تعارف
unceremonious
بی تعارف
unceremoniously
بی تعارف
offerer
تعارف کننده
ceremoniousness
رعایت تعارف
florulent
خوش تعارف
smoothe
تعارف امیز
left handed compliment
تعارف غیر صمیمانه
There is no need dor ceremony between us.
تعارف رابگذار کنار
An insincere offer(gesture).
تعارف خشک وخالی
to make a present of
پیشکش یا تعارف کردن
offer round
به همه تعارف کردن
bluntly
بدون تعارف ونزاکت
to ply any one with drink
باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
One could be taken up on ones offer.
تعارف آمد نیامد دارد
Offer him some chocolates.
به ایشان شکلات تعارف کنید
Fine words butter no parsnips.
از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
an empty gesture
رفتار
[تعارف]
خشک وخالی
Lets talk business. Lets talk turkey.
بی تعارف وجدی حرف بزنیم
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
salutations
تعارف سلام اول نامه
salutation
تعارف سلام اول نامه
well oiled
تعارف امیز چرب و نرم
perverse
ناخوشایند
uncomfortable
ناخوشایند
unsightly
ناخوشایند
uncomfortably
ناخوشایند
unbecoming
ناخوشایند
unlovely
ناخوشایند
ill sorted
ناخوشایند
I realy mean it .
جدی می گویم فکر نکن تعارف می کنم
hot potatoes
کار دشوار و ناخوشایند
hot potato
کار دشوار و ناخوشایند
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
hard porn
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
to languish
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
to languish
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com