English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
anomie بی توجهی به اصول دین
anomy بی توجهی به اصول دین
Other Matches
forgetfulness بی توجهی
inattention بی توجهی
inobservance بی توجهی
inattentiveness بی توجهی
inadvertence or tency بی توجهی
heedlessness بی توجهی
incuriosity بی توجهی
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
carelessness غفلت بی توجهی
inadvertence ندانستگی بی توجهی
My salary is too small for me . کمترین توجهی نکرد
He took no heed of my warning. به اخطار من توجهی نکرد
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
it was beneath my notice مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
jaywalk با بی توجهی از وسط خیابان راه رفتن
criminal inattention to signal بزه بی اعتنائی به نشانها جرم بی توجهی بعلائم
critical raynold's number عددی رینولدی که در ان تغییرات قابل توجهی از قبیل تبدیل جریان اشفته یا کاهش ناگهانی پسا صورت میگیرد
tenet اصول
ism : اصول
root اصول
principles اصول
ism اصول
roots اصول
teachings اصول
nitty-gritty اصول
technic اصول
doctrine اصول
doctrines اصول
teaching اصول
creationism اصول افرینش
theory اصول نظری
abolitionist اصول بردگی
banking principles اصول بانکداری
chung shin اصول تکواندو
denial measures اصول ممانعت
accounting principles اصول حسابداری
methodology علم اصول
methodologies علم اصول
politics اصول سیاسی
copernician system اصول کپرنیک
constitutionalism اصول مشروطیت
economic principles اصول اقتصادی
general principles اصول کلی
prineipal parts اصول فعل
rational principle اصول عقلیه
relativity principles اصول نسبیت
roots and branches اصول وفروع
technics اصول فنی
principles of religion اصول مذهب
principles of economy اصول اقتصاد
neodoxy اصول نوین
principles of economics اصول اقتصاد
kinesiology اصول مکانیزم
monopolism اصول انحصار
monopolosm اصول انحصار
mormonism اصول mormon ها
mutualism اصول همکاری
naziism اصول نازی
nazism اصول نازی
communism اصول اشتراکی
system اصول وجود
system روش اصول
grimacing ادا و اصول
technologically اصول فنی
grimaces ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
grimace ادا و اصول
modernism اصول امروزی
doctrines اصول حکمت
doctrine اصول حکمت
functional اصول مبادی
tenets اصول مسلم
technological اصول فنی
tenet اصول مرام
systems اصول وجود
systems روش اصول
theories اصول نظری
dogma اصول عقاید
dogmas اصول عقاید
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
fourteen points اصول چهارده گانه
psychologism پیروی از اصول روانی
fascism اصول عقاید فاشیست
monarchism اصول سلطنت مستقل
ex post facto شامل اصول گذشته
manichaeanism اصول فلسفه مانی
democratism اصول حکومت ملی
economization رعایت اصول اقتصادی
modernism اصول تجدد نوگرایی
principled دارای اصول وعقاید
mutualist طرفدار اصول همدستی
liberalism اصول ازادی خواهی
probity پیروی دقیق از اصول
pauli اصول مذهبی پولس
planning principles اصول برنامه ریزی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
image shearing principle اصول برش تصویر
principles of economics اصول علم اقتصاد
household art اصول خانه داری
hierarchism اصول سلسله مراتب
hedonics اصول خوشی ولذت
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
scientifically موافق اصول علمی
rationale توضیح اصول عقاید
technically مطابق اصول فنی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
mouth ادا و اصول در اوردن
gradualism رعایت اصول تدریج
musically مطابق اصول موسیقی
moralists معتقد به اصول اخلاق
moralist معتقد به اصول اخلاق
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
mouths ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
counter current principle اصول جریان متقابل
revivalism اصول بیداری مذهبی
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
code of procedure قانون اصول محاکمات
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
Protestantism اصول ایین پروتستانت
individualism اصول استقلال فردی
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
techniques اصول مهارت روش فنی
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
modernist هوا خواه اصول امروزی
modernists هوا خواه اصول امروزی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
technique اصول مهارت روش فنی
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
principled اصولی پای بند اصول
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
feudalism سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
legitimist هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
toryism اصول وعقاید حزب محافظه کار
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
trade unionism پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
accounting اصول حسابداری برسی اصل و فرع
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
convictism اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
idols of the theatre اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
essenism اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
ultimogeniture اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
romanism اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
feudality تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
EBNF روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
catechetics فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
gymnosophy اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com