Dictiornary-Farsi | بی جواب تکذیب ناپذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر


Other Matches

refutatory	تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative	تکذیب کننده متضمن جواب رد
irrefutable	تکذیب ناپذیر
unanswerable	تکذیب ناپذیر
unanswerable	جواب ناپذیر
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
falsification	تکذیب
rebuttals	تکذیب
rebuttal	تکذیب
contradictions	تکذیب
contradiction	تکذیب
disproof	تکذیب
confutation	تکذیب
denial	تکذیب
refutal	تکذیب
disaffirmation	تکذیب
rebutment	تکذیب
disproval	تکذیب
impugnment	رد تکذیب
denials	تکذیب
refutation	تکذیب
impugnation	تکذیب
disproved	تکذیب کردن
disproves	تکذیب کردن
disprove	تکذیب کردن
rebutting	تکذیب کردن
rebutter	تکذیب کننده
contradictable	قابل تکذیب
confutation	مورد تکذیب
contradictor	تکذیب کننده
traverse of an indictment	تکذیب کیفرخواست
refutes	تکذیب کردن
refuted	تکذیب کردن
denied	تکذیب کردن
refute	تکذیب کردن
disproving	تکذیب کردن
rebutted	تکذیب کردن
rebuts	تکذیب کردن
denies	تکذیب کردن
impugn	تکذیب کردن
impugned	تکذیب کردن
impugning	تکذیب کردن
denying	تکذیب کردن
contradict	تکذیب کردن
contradicted	تکذیب کردن
contradicts	تکذیب کردن
rebut	تکذیب کردن
refuting	تکذیب کردن
refutable	تکذیب پذیر
deny	تکذیب کردن
deniable	قابل تکذیب
elenchus	تکذیب قیاسی
impugns	تکذیب کردن
elench	تکذیب منطقی
irrefutable	غیرقابل تکذیب
traversing	تکذیب کردن دعوی
irrefutable	غیر قابل تکذیب
traverses	تکذیب کردن دعوی
traversed	تکذیب کردن دعوی
traverse	تکذیب کردن دعوی
negation of statement	انکار یا تکذیب گفتهای
negative	رد یا تکذیب یا انکار کردن
impugnable	رد کردنی قابل تکذیب
d. of a statement	تکذیب گفته ایی
negatives	رد یا تکذیب یا انکار کردن
recant	گفته خود را تکذیب کردن
recanting	گفته خود را تکذیب کردن
recants	گفته خود را تکذیب کردن
impugns	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
redargue	متهم ساختن تکذیب کردن
impugn	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
irrefragable	غیر قابل انکار و تکذیب
impugning	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
recanted	گفته خود را تکذیب کردن
irrefragably	چنانکه نتوان تکذیب کرد
impugned	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
non commital	از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
in reply to	در جواب
comeback	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
reply	جواب
replies	جواب
riposting	جواب
ripostes	جواب
riposte	جواب
riposted	جواب
replied	جواب
recalcitrance	جواب رد
rejoinders	جواب
rejoinder	جواب
repost	جواب
irreprovable	بی جواب
comebacks	جواب
responses	جواب
replying	جواب
counterplea	جواب رد
response	جواب
antiphony	جواب
resolvent	جواب
recalcitrancy	جواب رد
negationist	کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
auto answer	خود جواب
responded	جواب دادن
snip snap	جواب زیرکانه
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
brusque	پیش جواب
answer	: جواب پاسخ
answered	: جواب پاسخ
answering	: جواب پاسخ
counter memorial	جواب یادداشت
answers	: جواب پاسخ
respond	جواب دادن
answerable	جواب دار
undertaking	جواب گو مسئول
to give the mitten	جواب کردن
irrefragably	بطور بی جواب
to make a response	جواب دادن
favourable	جواب مساعد
responds	جواب دادن
send away	جواب دادن
nope	جواب منفی
voice response	جواب صوتی
A straightforward answer.	جواب سر راست
answer pennant	پرچم جواب
toss off <idiom>	حاضر جواب
have it <idiom>	به جواب رسیدن
answer mode	حالت جواب
recitative	جواب دادن
The wrong answer.	جواب غلط
A correct answer.	جواب صحیح
an abrupt answer	جواب تند
question answer	سئوال- جواب
undertaker	جواب گو مسئول
undertakers	جواب گو مسئول
interlocutors	جواب دهنده
interlocutor	جواب دهنده
responsory	جواب جماعت
response position	مکان جواب
reply paid	جواب قبول
estopel	عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
rebutted	جواب متقابل دادن
replies	جواب شفاهی دفاعیه
sallies	جواب سریع و زیرکانه
to return a greeting	جواب سلام دادن
replying	جواب شفاهی دفاعیه
sockdolager	اتمام حجت جواب
telephone responder	جواب دهنده تلفن
sally	جواب سریع و زیرکانه
reply	جواب شفاهی دفاعیه
replied	جواب شفاهی دفاعیه
answered	جواب احتیاج را دادن
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
repartee	جواب شوخی امیز
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
to meet	[به نیازی] جواب دادن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
have her cable	لنگر جواب دادن
answer	جواب احتیاج را دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
answering	جواب احتیاج را دادن
corespondent	مسئول جواب گویی
retorts	جواب متقابل تلافی
sockdologer	اتمام حجت جواب
retort	جواب متقابل تلافی
retorts	جواب متقابل دادن
In response (reply) to your letter.	در جواب نامه تان
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
unique solution	جواب منحصر بفرد
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
rebut	جواب متقابل دادن
Touché!	خوب جواب دادی!
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
rebuts	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل دادن
reply	پاسخ دادن جواب کتبی
meet some one's objections	به ایرادات کسی جواب دادن
audio response device	دستگاه جواب دهنده سمعی
replying	پاسخ دادن جواب کتبی
antiphony	انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
improvisator	بدیهه ساز حاضر جواب
replies	پاسخ دادن جواب کتبی
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
He was pressed for pressed for ad answer .	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
He didnt return (acknowledge) my greetings.	جواب سلام مرا نداد
To take the salute.	جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
Please answer the telephone.	لطفا" جواب تلفن را بدهید
never to be at a loss for an answer	همیشه حاضر جواب بودن
Why don't you answer?	چرا جواب نمی دهید؟
answers	جواب دادن از عهده برامدن
answered	جواب دادن از عهده برامدن