Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 207 (12 milliseconds)
English	Persian
outrage	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
Search result with all words
violate	بی حرمت ساختن مختل کردن
violated	بی حرمت ساختن مختل کردن
violates	بی حرمت ساختن مختل کردن
Other Matches
reverence	حرمت
observancy	حرمت
prohibition	حرمت
observantly	با حرمت
unlawfulness	حرمت
revere	حرمت کردن
devoir	حرمت گزاری
revered	حرمت کردن
desecration	هتک حرمت
deferentially	از روی حرمت
irreverence	هتک حرمت
to regard with reverence	حرمت کردن
to hold in reverence	حرمت کردن
inviolacy	بی حرمت نشدگی
revering	حرمت کردن
reveres	حرمت کردن
desecrated	بی حرمت کردن
outrages	هتک حرمت
outraged	هتک حرمت
outrage	هتک حرمت
desecrate	بی حرمت کردن
permanent bar	حرمت ابدی
desecrates	بی حرمت کردن
permanent prohibition	حرمت ابدی
permanent bar	حرمت موبد
outraging	هتک حرمت
profance	بی حرمت کردن
right of support	حرمت ملک
desecrating	بی حرمت کردن
self-respect	حرمت نفس
inviolable	صاحب حرمت
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
forcible entry	هتک حرمت منازل
forceble entry and detainer	هتک حرمت منازل
inshrine	با حرمت نگاه داشتن
awesome	مایه هیبت یا حرمت
revere	احترام گذارندن حرمت
sanctity of an oath	حرمت سوگند یا قسم
revered	احترام گذارندن حرمت
reveres	احترام گذارندن حرمت
sanctity	حرمت علو مقام
revering	احترام گذارندن حرمت
inviolately	چنانکه بی حرمت نشده باشد
private nuisance	هتک حرمت منازل و املاک
observingly	از روی ملاحظه حرمت گرارانه
courtliness	نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
horizontal	دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
defiled	بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiles	بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiling	بی حرمت کردن بی عفت کردن
defile	بی حرمت کردن بی عفت کردن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
dwelling house	در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
invent	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
miscreate	بد ساختن
makes	ساختن
fashioning	مد ساختن
make	ساختن
mints	ساختن
invents	ساختن
pellet	حب ساختن
constructed	ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
constructing	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
constructs	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
dree	ساختن با
creating	ساختن
creates	ساختن
pill	حب ساختن
create	ساختن
bulid	ساختن
carbonize	کک ساختن
confect	ساختن
upgraded	ساختن
upgrade	ساختن
indite	ساختن
manufacture	ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
fashions	مد ساختن
pills	حب ساختن
remakes	از نو ساختن
remake	از نو ساختن
upbuild	ساختن
produces	ساختن
to t. up	ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
minting	ساختن
to get along	ساختن
minted	ساختن
idolised	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
mint	ساختن
produced	ساختن
generating	ساختن
unify	تک ساختن
produce	ساختن
unifying	تک ساختن
forborne	ساختن با
bridge	پل ساختن
bridges	پل ساختن
to go in with	ساختن با
fabricating	ساختن
bridged	پل ساختن
fabricates	ساختن
set up	ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
construct	ساختن
unifies	تک ساختن
generates	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
diversify	گوناگون ساختن
produce	ساختن محصول
ensuring	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
maximising	بیشینه ساختن
accustoms	معتاد ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustom	معتاد ساختن
insuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
sepulchers	قبر ساختن
ensure	مطمئن ساختن
disabling	ناتوان ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
reconciling	راضی ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
produced	ساختن محصول
reconcile	راضی ساختن
gaunt	زننده ساختن
discovering	مکشوف ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
notified	اگاه ساختن
discovers	مکشوف ساختن
produces	ساختن محصول
frequency demodulation	اشکار ساختن
notifies	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
notifying	اگاه ساختن
reconciles	راضی ساختن
discourages	بی جرات ساختن
denudes	عاری ساختن
substantiated	مستند ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
discourage	بی جرات ساختن
substantiating	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiate	مستند ساختن
denuding	عاری ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
humidified	مرطوب ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com